ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
این مطالب از سه کتاب ، ماسه و کف ، اشک ولبخند ، بالهای شکسته جبران خلیل جبران انتخاب شده است.
بال های شکسته
گویند نادانی ، گهواره آسایش است و بی خیالی ، مایه آرامش .
چه بسا برای آنانکه مرده به دنیا می آیند و همچون پیکری سرد و بی روح بر روی خاک می زیند چنین باشد ، اما اگر نادانی کور ، در کنار احساسات بیدار جای گیرد ، آنگاه نادانی ، از قعر دوزخ دشوار تر و از مرگ تلخ تر خواهد بود . *
نوجوان احساساتی که بسیار حس می کند و اندک می داند ، نگون بخت ترین موجود روی زمین است ، زیرا میان دو نیروی هولناک و متناقض گرفتار آمده ، نیروی پنهان که او را تا فراز ابرها بالا می برد و از پس رویاها ، زیبایی وجود را به او می نماید ، و نیرویی پیدا که او را دربند خاک گرفتار می کند ، دیدگان بصیرش را به پرده ای از قبار می پوشاندو او را هراسان و سرگشته در ژرفای تاریکی رها می کند. *
جوانی را بال هایی است از تار پود خیال و پندار که با این بالها ، جوانان را به ماورای ابر ها فرا می برد، آنجا که هستی را در پرتو اشعه رنگین کمان می توان دیدو ترانه شکوه و عظمت را از لبان رندگی می توان شنید . افسوس که آن بالها با وزش تند باد تجربه ، به سرعت در هم فرو می شکند و انان به دنیای واقعی فرو می افتد . دنیای واقعیت ها ، آینه ای است که ادمی ، جان تحقیر شده و سرگشته خویش را در آن می نگرد. *
... برای نخستین بار دانستم که آدمی، هر چند آزاده آفریده شده است ، در بند آیین هایی که پدرانش ونیاکانش وضع کرده اند ، گرفتار است و تقدیر _که آن را رازی آسمانی می پنداریم_چیزی نیست جز تسلیم شدن ، اکنون ، در برابر تحمیل های گذشته ، و سر فرو آوردن ، فردا ، در برابر خواهش های ، اکنون، .
*************
اشک و لبخند
من اندوه خویش را با شادی مردمان عوض نمی کنم و خوش ندارم اشکی که اندوه را از ژرفای وجودم جاری کرده ، مبدل به لبخند شود .
آرزو دارم زندگی ام اشکی باشد ، و لبخندی ، اشکی که دلم را صفا بخشد و اسرار و پیچیدگی های حیات را به من بیاموزد ، اشکی که با آن ،شریک اندوه دلسوختگان گردم ، ولبخندی که سر آغاز سرور و شادمانیم باشد ، زیرا نظر کردم و دانستم که کم خواهان دون همت ، نگون بخت ترین مردمانند و از همه به زندان مادیات نزدیکتر ، و گوش سپردم و بشنیدم که ناله مشتاقان آرزومند ، از طنین سه گاه و چهار گاه خوش تر است. *
ای مرگ بیا نجاتم ده ،زیرا زمینی که خارهایش ،گل ها را خفه کرده اند ارزش زندگی کردن ندارد. بشتاب و مرا از چنگ روزگاری که عشق را از جایگاه کرامت به زیر می کشدوقدرت و ثروت را به جای آن می نشاند، رهایی بخش ...
ای مرگ نوشین ! مرا نجات ده که سرای ابدی ، برای دیدار دلدادگان سزاوارتر است از این دنیای پست ... آنجا به انتظار محبوبم می نشینم تا به وصالش برسم.
*************
ماسه و کف
چه نادان است کسی که از مردمان می خواهد با بالهای او پرواز کنند ، اما نمی تواند آنان را حتی یک پر عطا کند. *
شگفتا که ما از خطا هامان جدی تر دفاع می کنیم تا از صواب هامان ! *
اگر دیدی مردی را به سوی زندان می برند ، در دل خویش بگو : چه بسا او از زندانی تنگ و باریکتر می گریزد .
و اگر مستی را دیدی با خود بگو :کسی چه می داند ، چه بسا او مست شده تا چیزی زشت تر از مستی را ترک گوید. *
این مطالب را به همه شما خوانندگان وبلاگم خصوصاً
دوست عزیزم آقای مصطفی کریمی تقدیم می کنم .
یک دقیقه سکوت به خاطر کودکی که سالهاست زنده است اما زندگی نمی کند.
یک دقیقه سکوت به خاطر به دنیا آمدن کسانی که رفتن را به ماندن ترجیح می دهند.
یک دقیقه سکوت به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه و ابلهانه باقی ماند.
یک دقیقه سکوت به خاطر امیدهایی که به نا امیدی مبدل شد.
یک دقیقه سکوت به خاطر ستاره ی کوچکی که همیشه در آسمان پر ستاره و بی انتها تنها ماند.
یک دقیقه سکوت به خاطر به خاطر همه ی سال هایی که دروغ شنیدم.
یک دقیقه سکوت به خاطر روزها و لحظه هایی که ادامه دادن ناممکن می نمود اما عبور ناگریز بود.
یک دقیقه سکوت به خاطر همه ی کسانی که به جرم دیگری محاکمه شدند.
یک دقیقه سکوت به خاطر پرنده ی کوچک خوشبختی که هر گاه بر بامی نشست با سنگ از او پذیرایی کردند.
یک دقیقه سکوت به خاطر شب هایی که با اندوه سپری شدند.
یک دقیقه سکوت به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشت له شد.
یک دقیقه سکوت به خاطر چشمانی که همیشه بارانی ماندند.
یک دقیقه سکوت به خاطر سال ها آرامش از دست رفته.
یک دقیقه سکوت به خاطر خاطر اطرافیانی که بود و نبودشان مطلقاً فرقی نمی کند.
یک دقیقه سکوت به خاطر همه ی کسانی که فکر می کردند دنیا روزی بهتر خواهد شد.
یک دقیقه سکوت به خاطر کسانی که معتقدند یک روز همه چیز تغییر خواهد کرد.
به احترام کسانی که زندگیشان را وقف کمک کردن به انسان های دردمند می کنند در حالی که خود دردمندترین اند.
یک دقیقه سکوت به احترام کسانی که شادی خود را به بهای ناراحت کردن یکدیگر به دست می آورند.
یک دقیقه سکوت به احترام دوستانی که که هر گاه به آن ها احتیاج داشتم بهترینشان تنهایی بود.
یک دقیقه سکوت به احترام دفتری که فقط برای نوشتن دردها گشوده می شود.
یک دقیقه سکوت به احترام کسانی که گمان می کنند زنده بودن زندگانی را کافیست.
یک دقیقه سکوت برای رویاهای شیرین کودکی، که هرگز باز نخواهند گشت.
یک دقیقه سکوت برای صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است.
یک دقیقه سکوت برای محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع می گردد.
یک دقیقه سکوت برای پروانه ی کوچکی که با بال شکسته اش تمام عمر در تلاش بیهوده برای پرواز بود.
یک دقیقه سکوت به احترام انسانیت.یک دقیقه سکوت به خاطر انسان بودن.یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته.
یک دقیقه سکوت به خاطر همه ی کسانی که مجبورند یکدیگر را تحمل کنند.
یک دقیقه سکوت برای زندگی.
یک دقیقه سکوت به احترام کلمه ی "دوست" که هیچ کس معنی آن را درست نفهمید.
یک دقیقه سکوت برای ظلمت و تاریکی شب، که با دستان سخاوتمند سیاهش همه ی تفاوت ها را می پوشاند.
یک دقیقه سکوت برای بالشی که تنها همدم غصه ها بود.
یک دقیقه سکوت برای همه ی کسانی که هرگز نفهمیدند کسی آنان را دوست دارد.
یک دقیقه سکوت به احترام کسانی که سعی کردند صلح را برقرار سازند.
یک دقیقه سکوت برای دل گرفته ام.
یک دقیقه سکوت برای سینه های تنگی که از غربت در حال ویرانی اند.
یک دقیقه سکوت به خاطر کودکی که از پشت پنجره ی غبار گرفته باران را نظاره می کند.
یک دقیقه سکوت برای تمام لحظه های از دست رفته ی عمر.
یک دقیقه سکوت برای سال ها زندگی پوچ و بی حاصل.
یک دقیقه سکوت برای رویاهای باطل.یک دقیقه سکوت برای زیبایی گل هایی که همیشه با خار همراه بود.
یک دقیقه سکوت برای کسانی که از فرط مشکلات به جنون می رسند.
یک دقیقه سکوت برای ورق هایی که با نوشته هایی این چنین سیاه می شوند.
یک دقیقه سکوت برای گوشی که همیشه شنوا بود ولی هرگز شنیده نشد.
یک دقیقه سکوت برای اشک هایی که همگان سعی در پنهان کردن لطافتشان دارند.
برای احساساتی که همواره نادیده گرفته می شوند.یک دقیقه سکوت به خاطر کسانی که هرگز نیاموختند لبخند بزنند.
یک دقیقه سکوت به خاطر کسانی که هرگز نیاموختند گریه کنند.
یک دقیقه سکوت به خاطر کسانی که از ناراحتی دیگران اندوهگینند در حالی دیگران هرگز آنان را باور نخواهند کرد.
برای کسانی که تنها برای آسیب رساندن ملاقات می شوند.
یک دقیقه سکوت به احترام کودکانی که امروز متولد شدند.
یک دقیقه سکوت به احترام تمام کسانی که امروز زندگانی را وداع گفتند.
یک دقیقه سکوت به احترام تمام لحظه هایی که احساس وحشت کردم.
یک دقیقه سکوت به احترام قلب هایی که از سنگ اند.یک دقیقه سکوت به احترام کسانی که هرگز درک نشدند.
یک دقیقه سکوت به احترام احساس هایی که هرگز بیان نشدند.
یک دقیقه سکوت به احترام تمام کسانی که سکوت کردند.
یک دقیقه سکوت ...
و یک دقیقه سکوت به احترام تمام سکوت هایم.
خدایا!
آیا زندگی ام آنقدر بلند خواهد بود که اندک زمانی برای بیان آن بیابم که :
" آی آدما چه می کنید ؟ "
در چهره هر یک از ما بیش از هشتاد ماهیچه وجود دارد که انقباض و انبساط آنها باعث تغییر قیافة ما می شود. اگر این عضلات را به حالتی از افسردگی و یأس عادت دهید بی شک حالت روحی ما را تحت تأثیر خود می گذارد. پس سعی کنید در چهرة شما نشانه های خشم، عصبانیت، ناکامی، انزوا ، خستگی و بدبختی را کنار بگذارید و جای آن را به آرامش، هیجان، شادابی، کنجکاوی، اعتماد، ملایمت و خوشبختی بدهید. هر یک از حالات را می توانید در خود ایجاد کنید. می توانید خود را قوی احساس کنید. می توانید لبخند بزنید و همه چیز را با یک خنده تغییر دهید. اگر شما مرتباً بدن خود را در حالتی قرار دهید که گویی دچار ضعف هستید و اگر شانه های خود را به حالت فرو افتاده در آورید و اگر مانند اشخاص خسته راه بروید، خستگی را احساس خواهید کرد. می توانید عکس همة این کارها را هم انجام دهید چرا که انتخاب با شماست.
کارهایی هست که از هم اکنون می توانید انجام دهید تا حالت روحی و در نتیجه نوع احساس و رفتار شما تغییر کند. نفسهای عمیق بکشید و لبخند بزنید . اگر می خواهید تغییری در زندگی خود ایجاد کنید خود را ملزم کنید که روزی یک دقیقه جلو آینه بنشینید و از عمق وجود بخندید، شاید این کار به نظر شما مسخره و احمقانه بیاید اما بدانید که با این عمل مغز خود را تحریک می کنید و ارتباطات عصبی خاصی در مغز به وجود می آورید که منجر به لذت و شادی می شود و در نتیجه به این حالت عادت می کنید.
پس کلید موفقیت این است که الگوهایی از حرکت به وجود آوریم که به ما احساس اعتماد به نفس، قدرت، انعطاف پذیری و شادمانی دهد. توجه داشته باشید که رکود و سستی چیزی به جز نداشتن تحرک نیست. آنچه باعث بروز پیری می شود بی حرکتی است و نهایت بی حرکتی مرگ است.
کودکانی را ببینید که بعد از بارندگی در پیاده رو خیابانی راه می روند. اگر در وسط پیاده رو گودال کوچکی باشد که آب در آن جمع شده باشد این کودکان وقتی به آن گودال می رسند به وسط آب می پرند و آب را به اطراف می پاشند، می خندند و بازی می کنند. اما در چنین وضعیتی آدم پیر نه تنها گودال را دور می زند بلکه گله و شکایت هم می کند.
اگر می خواهید در یک لحظه دچار افسردگی شوید راهش آن است که یکی از خاطرات بد زندگی خود را به یاد آورید. هر یک از شما تجربه های نا خوشایندی در گذشته داشته اید. اگر حواس خود را به یکی از این وقایع بد زندگی متمرکز کنید و آن را در ذهن خود مجسم سازید و در بارة آن بیاندیشید کم کم آن واقعه در ذهن شما زنده می شود و آن را احساس می کنید. به همین ترتیب می توانید در خود احساس شادی وشعف ایجاد کنید. لحظاتی را به خاطر آورید که در نهایت شور و لذت بوده اند. لحظاتی شادی بخش را در نظر مجسم سازید و تصویر روشنی با جزئیات کامل در صفحة ذهن خود تشکیل دهید و آن احساسات را در خود زنده سازید. مسلماً شما قادر هستید که در زندگی خاطرات شیرین و شادی بخش در ذهن خود تجسم کنید.
اتومبیل ها مجهز به چراغهای زنگ خطر هستند. به عبارت دیگر هر اتومبیل مجهز به دستگاهی است که در مقابل چشم راننده در قسمت جلو اتومبیل نصب شده است و وظیفه دارد که اشکالات پیش آمده در اتومبیل را به اطلاع راننده برساند. مثلاً اگر باطری اتومبیل خالی شده باشد، وقتی فشار روغن پایین بیاید، وقتی موتور بیش از اندازه داغ کند یا بنزین تمام کند نا رسایی را به راننده اطلاع می دهد. بی توجهی به این علائم خطر چه بسا اتومبیل را بکلی از بین ببرد اما روشن شدن چراغ خطر به معنی بد بودن اتومبیل نیست. موتور هر اتومبیلی ممکن است داغ کند.
اما اگر راننده همه حواسش را متوجه چراغهای آگاه کننده کند کار خطرناکی کرده و چه بسا که فاجعه ای بیافریند. راننده باید از شیشه اتومبیل مواظب جاده و جایی که می رود باشد. در واقع کار اصلی او همین است. هر چند وقت یک بار به آگاه کننده ها نگاه می کند اما در تمام دقایق رانندگی چشم به آنها نمی دوزد و به عبارتی با آنها زندگی نمی کند بلکه به هدف مثبت یعنی جایی که می رود توجه می کند.
مشکل اینجاست که بسیاری از ما الگوهای تضعیف کننده ومنفی را گرفته آنها را در نظر خود بزرگ، روشن و پر طنین جلوه می دهیم و با کیفیتی که اثر شدیدی بر ما دارند در نظر خود مجسم می کنیم و آنگاه از اینکه روحیة خوبی نداریم تعجب می کنیم. اگر این وضع را ادامه دهیم مثال همان قایقی خواهیم شد به سمت آبشار در حال حرکت است و آن را حتماً به خاطر دارید. این سفر از زمانی آغاز می شود که نتوانید بر روحیه و رفتار خود مسلط با شید.
نتیجه ای که از این مطالب می توان گرفت این است که خواسته واقعی شما در زندگی چیزی جز تغییر احساسات و عواطف نیست و می توانید در هر لحظه از زمان آن را کنترل کنید. بنابراین سعی کنید کاری که موجب شادی شما می شود انجام دهید. رفتن به کنسرت، رفتن به سینما، رابطة عاشقانه با همسر، صحبت های شیرین با همسر و فرزندان، گفتن لطیفه برای دوستان، ایجاد یک اثر تازه و هر کاری که باعث پاک شدن خاطرات ناخوشایند از صفحة ذهن و یادآوری خاطرات شیرین شود.