جهنم تاریک بود. جهنم سیاه بود . جهنم نور نداشت.
شیطان هر روز صبح از جهنم بیرون می آمد و مشت مشت با خودش تاریکی می آورد. تاریکی را روی آدم ها می پاشید و خوشحال بود، اما بیش از هر چیز خورشید آزارش می داد. خورشید ، تاریکی را می شست . می برد و شیطان برای آوردن تاریکی هی راه بین جهنم و روز را می رفت و برمی گشت. و این خسته اش کرده بود.
شیطان روز را نفرین می کرد. روز را که راه را از چاه نشان می داد و دیو را از آدم.
شیطان با خودش می گفت: کاش تاریکی آنقدر بزرگ بود که می شد روز را و نور را و خورشید را در آن پیچید یا کاش …
و اینجا بود که شیطان نابینایی را کشف کرد: کاش مردم نابینا می شدند. نابینایی ابتدای گم شدن است و گم شدن ابتدای جهنم.
***
اما شیطان چطور می توانست همه را نابینا کند! این همه چشم را چطور می شد از مردم گرفت!
شیطان رفت و همه جهنم را گشت و از ته ته جهنم جهل را پیدا کرد. جهل را با خود به جهان آورد. جهل ، جوهر جهنم بود.
***
حالا هر صبح شیطان از جهنم می آید و به جای تاریکی، جهل روی سر مردم می ریزد و جهل ، تاریکی غلیظی است که دیگر هیچ خورشیدی از پس اش بر نمی آید.
چشم داریم و هوا روشن است اما راه را از چاه تشخیص نمی دهیم .
چشم داریم و هوا روشن است اما دیو را از آدم نمی شناسیم.
وای از گرسنگی و برهنگی و گمشدگی.
خدایا ! گرسنه ایم ، دانایی را غذایمان کن.
خدایا ! برهنه ایم ، دانایی را لباس مان کن.
خدایا !گم شده ایم ، دانایی را چراغ مان کن.
***
حکیمان گفته اند: دانایی بهشت است و جهل ، جهنم.
خدایا ! اما به ما بگو از جهنم جهل تا بهشت دانایی چند سال نوری ، رنج و سعی و صبوری لازم است !؟
عرفان نظر آهاری
دانشمندان سالها است که در جستجوی یافتن شیوه اینگونه تاثیرات درمانی و پیدا کردن راه های علمی و عملی برای استفاده از این روش درمانی هستند. بررسی های آماری نشان می دهند که جامعه غربی به صورت فزاینده ای علاقمند به استفاده به طب غیر معمول شده است. همین آمار نشان می دهند کسانیکه از طب غیر معمول استفاده می کنند، استفاده از طب معمول امروزی را کنار نگذاشته اند و در مورد هر بیماری از یک یا هر دو وسیله استفاده می نمایند. همچنین طبق همین آمار استفاده کنندگان از طب غیر معمول در غرب، جزء طبقات تحصیلکرده و از نظر مالی مرفه تر اجتماع می باشند و از نظر شیوه زندگی کسانی هستند که عادات مضره کمتری دارند. شاید همین استقبال مردم از طب غیر معمول در غرب باعث شده است که جامعه پزشکی در سال های اخیر به تحقیق در این موارد بپردازد.
دکتر جفری لوین که در دانشکده پزشکی ویرجینیای شرقی در نورفولک متخصص بیماری های سالمندان و بیماری های عفونی است می گوید: "عده فزاینده ای از مردم مایلند ارتباط بین مذهب و درمان را بدانند. به همین خاطراین نوع تحقیقات دیگر باعث پائین آمدن وجهه حرفه ای پزشکان نمی شود." در واقع به صورت فزاینده ای دانشکده های پزشکی در اروپا و آمریکا در حال گذاشتن دوره هائی در مورد درمان های غیر معمول پزشکی هستند.
دکتر والاس سیمپسون از دانشگاه ستنفورد که اخیراً همه دانشکده های پزشکی ایالات متحده آمریکا را بررسی نموده است می گوید: "اکثر این دانشکده ها، یعنی بیش از 90 درصد آنان، اینگونه مطالب را با دید مثبت مطرح می کنند." این تغییر طرز تفکر پزشکان در غرب، انعکاس درخواست بیشتر خود بیماران جهت اقدامات بهداشتی و درمانی با تکیه بر جنبه های روحانی است.
دکتر هربرت بنسون از دانشکده پزشکی هاروارد می گوید: "چیزی بین 60تا 90 درصد مراجعه بیماران به پزشکان مربوط به بیماری های روان-تنی و زائیده استرس است. درمان های معموله طب و جراحی به خوبی قادر به درمان اینگونه بیماری ها نیست." فن آوری مدرن پزشکی در مورد اینگونه بیماری ها حتی اثرات منفی می تواند داشته باشد. انواع آزمایشات و سکن های جدید باعث شده است که با قطع ارتباط انسانی پزشک با بیمار، احساس طرد شدن و بیگانگی در بیماران ایجاد شود. بنابراین بسیاری از اینگونه بیماران در غرب به درمان های غیر معمول پزشکی روی آورده اند. در ایالات متحده آمریکا تخمین زده می شود که سالانه حدود سی میلیارد دلار در این راه هزینه می شود. میلیون ها دلار نیز صرف خرید کتاب های پرفروش از پزشکان عصر جدید همچون دیپک چوپرا و اندرو ویل و لاری دوسی می شود، که تلفیقی از پزشکی متداول غرب و روحانیت شرق را ارائه می دهند.
هفنه نامه تایمز در سرمقاله مورخ 24 ژوئن 1996 با عنوان "ایمان و درمان"ضمن تشریح علاقمند شدن جامعه پزشکی و غیر پزشکی آمریکا به درمان های طب غیر معمول، تعدادی از تحقیقات جدید پزشکان را در این مورد به صورت خلاصه ذکر نموده است:
دکتر الیزابت تارگ متخصص روانپزشکی و رئیس بخش تحقیقات روانی-اجتماعی سرطان شناسی مرکز پزشکی کالیفرنیاپاسیفیک در سن فرنسیسکو، تحقیقی را در مورد تاثیر دعا روی بیماران مبتلا به ایدز انجام داده است. در این تحقیق تعداد بیست بیمار مبتلا به ایدز به صورت اتفاقی انتخاب شده اند. برای نیمی از این بیماران توسط درمانگران دعا انجام شد و نیمه دیگر گروه شاهد را تشکیل دادند. هیچیک از بیماران اطلاع نداشتند که در کدام گروه قرار گرفته اند. نتایج به دست آمده به اندازه کافی امیدوارکننده بوده است که تحقیقی با مقیاس بزرگتر روی یکصد بیمار مبتلا به ایدز را بتوان انجام داد.
یک تحقیق در مرکز پزشکی دارتموث هیچکاک نشان داده است که در 232 بیمار جراحی قلب باز، یکی از مهمترین شاخص های زنده ماندن وجود اعتقادات مذهبی شخص بوده است. کسانی که اعتقادات مذهبی نداشتند سه برابر بیشتراز معتقدان مرگ ومیر نشان دادند.
یک تحقیق سی ساله در مورد فشارخون اشخاص نشان داده است کسانیکه مرتب به کلیسا می روند به طور متوسط پنج میلیمترجیوه فشارخون کمتر از سایرین دارند (با حذف آماری مواردی مثل اعتیاد به مواد مختلف و عوامل شبیه به آن که در شیوه زندگی دو گروه متفاوت است).
تحقیقات دیگر نشان داده اند که احتمال مرگ ومیر به علت بیماری شرائین کرونر (مانند سکته قلبی) در کسانیکه مرتب به کلیسا می روند نصف افراد دیگر است. دراینجا نیز عواملی مانند اعتیادات مختلف و عوامل اقتصادی-اجتماعی، در نتیجه گیری نهائی مورد محاسبه قرار نگرفته اند و سعی شده است که هیچگونه اثری نداشته باشند.
یک بررسی موسسه ملی تحقیقات روی پیری در سال 1996 روی چهارهزار افراد سالمند در کارولینای شمالی نشان داده است کسانیکه مرتب در مراسم کلیسا شرکت می کنند در مقایسه با افرادی که اعتقادات مذهبی ندارند و یا مراسم مذهبی را در خانه خود به جا می آورند ، کمتر دچار افسردگی می شوند و از نظر جسمی نیز سالم تر هستند.
در بررسی دیگری روی تعداد سی زن که دچار شکستگی استخوان ران شده اند ، آنهائی که اعتقادات مذهبی داشتند زودتر از سایرین بهبودی یافتند.
تحقیقات متعدد نشان داده اند اشخاصی که اعتقادات مذهبی دارند کمتر از سایرین دچار بیماری های ناشی از افسردگی و اضطراب می شوند. میزان خودکشی در افرادی که اعتقادات مذهبی ندارند چهار برابر مذهبیون است.
برای توجیه این یافته ها توضیحات مختلفی ارائه شده است. مثلاً این حقیقت که مذهبیون بیش از سایرین خود را ملزم به رعایت دستورات دینی در مورد عدم استفاده از مواد اعتیادآور می دانند و در موارد مختلف زیاده روی نمی کنند. ولی در این تحقیقات با استفاده از شیوه های آماری سعی بسیار شده است تا اینگونه عوامل در نتیجه گیری تاثیر نگذارند. گذشته از این دکتر لارسن می گوید که در تحقیقات او تاثیر اعتقادات مذهبی کاملاً واضح و به دور از چنین عواملی بوده است. مثلاً افراد سیگاری بدون اعتقادات مذهبی هفت برابر بیش از اشخاصی که هم سیگاری و هم مذهبی هستند دچار بیماری فشار خون می شوند. ارتباطات اجتماعی نیز می تواند عامل موثر دیگری در سلامت افرادی که مرتب به کلیسا می روند باشد. نشان داده شده است که حتی داشتن یک حیوان خانگی در منزل (درمقایسه با تنهائی کامل) در سلامت شخص تاثیر دارد. در تحقیق فوق الذکر در دارتموث این عامل مورد ملاحظه قرار گرفته است. این تحقیق نشان می دهد که داشتن اعتقادات مذهبی به صورت مجزا، و داشتن ارتباطات اجتماعی به صورت مجزا، هریک عامل موثری در زنده ماندن اشخاص بوده اند و تاثیر مضاعف هردوی این عوامل احتمال زنده ماندن را بسیار بیشتر کرده است (چهارده برابر در مقایسه با گروه مخالف ، یعنی افراد منزوی و بدون اعتقادات مذهبی).
آیا امکان دارد که داشتن اعتقادات مذهبی به نوعی روی فیزیولژی و سلامت افراد موثر باشد؟ دکتر هربرت بنسون از دانشگاه هاروارد احتمالاً یکی از بانفوذترین طرفداران این نظریه است. او در سال 1975 با انتشار کتاب پرفروش "ره آورد آرامش" مشهور شد. او در این کتاب نشان داد که بیماران مبتلا به بیماری های روان تنی، با استفاده از برخی روش های مراقبه می توانند بر بیماری خود فائق شوند. عمل تمرکز ذهنی بر روی یک تصویر یا یک صوت، تغییرات فیزیولژیک در بدن ایجاد می کند که مخالف تاثیر واکنش حمله یا فرار در مغز است. به وسیله مراقبه ضربان قلب و تعداد تنفس و تواتر امواج مغزی کاهش می یابند. عضلات آرام می شوند و تاثیر اپینفرین و سایر هورمون های وابسته به سترس کاهش پیدا می کند. آزمایشات نشان داده اند که با تمرین منظم تکنیک آرامش، در75 درصد موارد بی خوابی از بین می رود، 35 درصد زنان نازا باردار می شوند و در 35 درصد موارد کسانیکه دچار دردهای مزمن هستند احتیاج کمتری به داروهای مسکن خواهند داشت.
در آخرین کتاب خود به نام "درمان بی زمان"، دکتر بنسون از جنبه های صرفاً علمی مراقبه فراتر می رود و وارد حیطه روحانیت می شود. او با جرأت می گوید که انسان در اصل برای اعتقادات مذهبی برنامه ریزی شده است. دکتر بنسون در یک بررسی پنج ساله روی بیمارانی که برای درمان بیماری های مزمن خود به مراقبه پرداخته بودند نتیجه گرفت آنانی که در هنگام مراقبه حضور نیروی برتری را در نزدیک خود احساس می نمایند بهبود بیشتر و سریعتری را نشان می دهند. او می نویسد: "اعتقاد به ذات الهی در خون ما است. انسان با عقل متکامل خویش متوجه میرا بودن خود شده است و چاره این درد، اتصال به ذات الهی است."
به عقیده دکتربنسون دعا نیز از همان طریق بیوشیمیائی مراقبه موثر واقع می شود. به عبارت دیگر دعا باعث کاهش اپینفرین و سایر هورمون های واسط سترس می گردد و در نتیجه منجر به کاهش فشار خون و تنفس و آرامش عضلات و فوائد دیگر می شود.
بررسی های جدید نشان داده اند که هورمون های سترس همچنین تاثیر مستقیم روی واکنش ایمنی بدن در مقابل عوامل بیماری زا دارند. دکتر دیویدفلتون رئیس بخش نوروبیولژی دانشگاه روچستر می گوید: "هرآنچه که ارتباط با مراقبه و یا کنترل ذهن داشته باشد، بالقوه باعث تغییر در هورمون های سترس و تاثیر روی دستگاه ایمنی بدن می شود." بسیاری از محققین معتقدند که همین راه های عصبی و هورمونی مکانیزم تاثیر پلاسبو را تشکیل می دهند. پلاسبو ماده بی اثری مانند قند یا آب و امثال آن است که به بیماران داده می شود (در حالیکه بیمار از ماهیت واقعی آن اطلاع ندارد) و به او گفته می شود که این ماده درمانِ درد او است. ولی این اعتقاد به خوب شدن باعث بهبودی بیمار می گردد، در حالیکه در واقع داروئی دریافت نکرده است. در یک تحقیق کلاسیک در سال 1950 به بانوان بارداری که دچار استفراغ های دوران حاملگی بودند، شربت ایپکا به عنوان یک داروی جدید و قوی ضد استفراغ داده شد، در حالیکه در واقع این شربت نه تنها ضد استفراغ نیست بلکه خود یک داروی قوی استفراغ آور است. با کمال تعجب استفراغ این بانوان قطع گردید! دکتر بنسون در کتاب "درمان بی زمان" مینویسد:" بیشتر تاریخ طب، تاریخ پلاسبو است. این اعتقاد به درمان طبی است که خود باعث درمان 60 درصد تا 90 درصد بیماری های معمول می گردد. ولی اگر شما اعتقاد داشته باشید، اعتقاد به یک نیروی مطلقه و اشتباه ناپذیر قدرت بهبود بیشتری برای شما خواهد داشت. چنین اعتقادی فوق العاده موثرتر است."
عده ای از دانشمندان کوشیده اند امکان تأثیر دعا از طریق عوامل ماوراءالطبیعه را بررسی کنند. یکی از مهمترین این بررسی ها مربوط به دکتر راندولف بیرد متخصص بیماری های قلب در بیمارستان عمومی سن فرنسیسکو است که در سال 1998 انجام شده است. دکتر بیرد تعداد 393 بیمار بستری در بخش مراقبت های ویژه قلبی را انتخاب نمود، که برای نیمی از آنان دعا انجام شد و نیم دیگر به عنوان گروه شاهد در نظر گرفته شدند. برای اینکه از اثر پلاسبو استفاده نشود هیچیک از این بیماران از این تحقیق اطلاعی نداشتند. قابل توجه است که گروه شاهد پنج برابر بیشتر به آنتی بیوتیک احتیاج پیدا کردند و سه برابر بیشتر دچار عوارض گوناگون شدند.
فیزیکدان بزرگ زمان ما جان ویلر ، دوران ما را دوران سوم علوم مینامد. در دوران اول علوم، راه های هندسی حرکت توسط گالیله و کپلر و دانشمندان نظیر آنان نشان داده شدند، بدون آنکه توضیحی در مورد قوانین حرکت داده شود. در دوران دوم علوم، قوانین حرکت توسط دانشمندانی چون نیوتون و اینشتین و ماکسول توضیح داده شدند. در دوران سوم علوم ما در جستجوی توضیح برای خود قوانین هستیم. در این دوران "ذهن" نقش اول را به عهده دارد. در این دوران تفکر مثبت و مراقبه و خوددرمانی و افزایش طول عمر در قلمرو علم قرار می گیرد.
در سال های اخیر در کتب مربوط به انرژی درمانی اغلب اشاراتی به فیزیک کوآنتوم مشاهده می کنیم و واژه هائی مانند "شفای کوآنتومی" مورد استفاده مؤلفان قرار می گیرد. ممکن است این سؤال برای خواننده پیش بیاید که چه رابطه ای بین فیزیک کوآنتوم و انرژی درمانی می تواند وجود داشته باشد. واژه کوآنتوم توسط ماکس پلانک دانشمند آلمانی در سال 1900 مورد استفاده قرار گرفت. او پیشنهاد کرد که پخش انرژی الکترومانیتیک به صورت پیوسته انجام نمی شود، بلکه انرژی به صورت دسته هائی، که او آن را کوانتوم(Quantum) نامید (و جمع آن کوآنتا (Quanta) نامیده می شود) پخش می گردد. در سال 1926 ورنر هایزنبرگ دانشمند دیگر آلمانی اصل عدم قطعیت را در مورد ذرات زیراتمی پیشنهاد نمود. مطابق این اصل برای اندازه گیری سرعت یک ذره که موقعیت آن معلوم است، هرچه طول موج نوری که به آن تابیده می شود (انرژی یک کوآنتوم بیشتر باشد)، سرعت آن ذره مورد مطالعه بیشتر تحت تأثیر قرار خواهد گرفت و بنابراین اندازه گیری سرعت با دقت کمتری انجام خواهد شد. بالعکس اگر سرعت ذره ای معلوم باشد، موقعیت آن را با قطعیت نمی توان معلوم نمود. یعنی مشاهده حوادث توسط ما، روی نحوه پیشرفت آن حوادث اثر می گذارد. اصل عدم قطعیت تأثیر زیادی روی نگرش دانشمندان گذاشت و هنوز هم در مورد آن عقاید متفاوت وجود دارد. مکانیک کوآنتوم توسط هایزنبرگ و شرودینگر و پل دیراک پایه گذاری شد که بر اساس اصل عدم قطعیت پایه گذاری شده است. بر اساس آن ذرات زیراتمی موقعیت و سرعت مشخص و مجزای قابل بررسی ندارند، بلکه یک حالت کوآنتومی دارند که مجموعه ای از سرعت و موقعیت آنان است. طبق این نظریه همه ذرات زیراتمی می توانند هم ذره و هم موج محسوب شوند (مانند نور). بنابراین ذرات زیراتمی مانند نور می توانند با هم تداخل کنند.
تاثیر دعا و نماز از زبان دانشمندان
1. «ویلیام جیمز» روان شناس بزرگ امریکایی می گوید: «دعا و نماز و به عبارت دیگر, اتصال با روح عالم خلقت و جان جانان, کاری اثر بخش و دارای نتیجه است. ثمره آن عبارت است از ایجاد یک جریان قدرت و نیرویی که به طور محسوس دارای آثار مادی و معنوی است.»
2. دکتر «وین دایر»: «من در حال نماز به شیوه ای باور نکردنی از نور الهی برخودار می شوم و احساس می کنم همه وجود من, روح است هر چند هنوز از داشتن جسم آگاه هستم و هنگامی که از این احساس روحانی و سیر و سیاحت در عالم روح به جسم خود باز می گردم, احساس قدرت می کنم گویی جسم من آگنده از مقدار زیادی انرژی شده است.»
3. «کارل یونگ» روان شناس بزرگ معاصر: «واقعه نماز و دعای جمعی, بهره گیری از حیات فائق و متعالی است که برتر از همه مرزها و حدود زمانی و مکانی است و لحظه ای جاوید و ابدی در زمان است.»
4. «روژه گارودی» فیلسوف و دانشمند مشهور فرانسوی: «در نماز انسان به خود باز می گردد و همه هستی را در وجود خویش احساس می کند و چنین است که انسان با ایمان به ستایش وادار می شود.»
5. دکتر «فرانک لاباخ» دانشمند مشهور اروپایی از قول دانشمند دیگری چنین می گوید: «ای خداوند! ساعت کوتاهی که در حضور تو صرف می شود چه تغییر عظیمی به وجود می آورد چه بارهای سنگینی بر اثر آن از سینه ها برداشته می شود و چه زمین های خشکی که بر اثر رگبارهای دعا شاداب می گردد ... .»
6. «مهاتما گاندی» رهبر بزرگ هند چه زیبا می گوید: «دعا و نماز, زندگی مرا نجات داده است, من بدون آن مدت ها پیش دیوانه شده بودم. من در تجارب زندگی عمومی و خصوصی خود تلخ کامی های بسیار سختی داشته ام که مرا دستخوش ناامیدی می ساخت اگر توانسته ام بر این ناامیدی ها چیره شوم به خاطر دعا و نمازهایم بوده است. دعا و نماز را مانند حقیقت, بخشی از ندگی خود به شمار نمی آورم بلکه تنها به خاطر نیاز و احتیاج شدید روحی آنا را به کار می بسته ام, زیرا اغلب خود را در حال و وضعی می یافتم که احتمالا بدون نماز و دعا نمی توانستم شادمان باشم. هر چه زمان می گذشت اعتقاد من به خدا افزایش می یافت و نیاز من به دعا ونماز بیشتر می شد و صورتی مقاومت ناپذیر به خود می گرفت. بدون آن زندگی سرد و تهی بود. به همان اندازه که غذا برای بدن لازم استع دعا و نماز برای روح ضرورت دارد. در واقع آن قدر که دعا و نماز برای روح لازم است, غذا برای بدن ضرورت ندارد زیرا اغلب لازم است به خاطر سلامت بیشتر خودمان گرسنگی بدهیم و از غذاخوردن خودداری کنیم, اما در مورد دعا و نماز چنین اجتنابی نمی توان وجود اشته باشد.
گاندی در جای دیگر می گوید: «من کوچکترین شکی ندارم که نماز و دعا, وسیله غیر قابل انکاری برای پاک کردن قلب از امیال نفسانی است ولی باید با منتهای تواضع آمیخته گردد.»
7. دکتر «الکسیس کارل» فیزیولوژیست معروف فرانوسی می گوید: «حالت دعا و مناجات, اثراتی در اعضای بدن ما به جا می گذارد که در نوع خود بی سابقه است این اثر در روزهای اول آن قدرها جالب توجه نیست اما کم کم وقتی عادی شد, هیچ لذتی نمی تواند با آن برابری کند.»
و در جای دیگر می گوید: «نیایش, پرواز روح است به سوی خدا یا حالت پرستش عاشقانه ای است نسبت به آن مبدأیی که معجزه حیات از او سرزده است و بالاخره نیایش, نمودار کوشش انسان است برای ارتباط با آن وجود نامرئی, آفریدگار هستی, عقل کل, قدرت نامحدود و خیر مطلق.»