ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
می خوام یه حقیقت تلخ بهت بگم،....خوب گوش کن....
یه نفر خوابش میادو واسه خواب جا نداره...
یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره..
یه نفر می شینه و اسکناساشو می شمره....
می خواد امتحان کنه که داره یا نداره...
یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش....
اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره...
یکی ویلای کنار دریاشون قصرِ ولی....
اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره.....
یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد....
مامانش می گه اینا گرونه اینجا نداره....
یه نفر تولدش مهمونیه، همه میان...
یکیم تقویم واسه خط زدن روزا نداره....
یکی هفته ایی یه روز پزشکشون میاد خونش....
یه جا دیگه یکی داره می میره، خرج مداوا نداره....
یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالم.....
اما یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره....
یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه.....
یکی از بس که شب و روز نخورده نا نداره....
یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس.....
یکی هم برای گرمای دساش، ها نداره.....
دخترک می گه خدا چرا ما... مامانش می گه....
عوضش دخترکم، اون خونه لیلی نداره....
بچه ایی که تو چراغ قرمزا می فروشه گل......
مگه درس و مشق و شور و شوق و رویا نداره......
یه نفر تمام روزا و شباش طولانیه.....
پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره.....
یاد اون حقیقت کلاس اول افتادم....
دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره......
خدا به هر کسی هر چیزی دلش می خواد میده...
آدما از یه جا اومدن، همه می رن یه جا.....
اون جا فرقی بین فقیر و دارا نداره.....
کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ایی ساخت....
با نمیشه....با نمی خوام...با ..نداره.....
حرف آخر: همه دوست دارند برن بهشت..اما هیچ کس دوست نداره بمیره...
یا حق
کتاب ( نامه های عاشقانه یک پیامبر ) مجموعه ای از نامه های خلیل جبران به ماری هکسل است که در تمام لحظه های خلق کتاب پیامبر الهام بخش و مشاور جبران بوده است .
به این فکر می کنم که خوندن این نامه خالی از لطف نیست...
برای زیستن شهامت لازم است . یک دانه نترکیده دارای همان ویژگیهایی است که جوانه به هنگام شکستن پوسته اش دارد .با این وجود تنها آنی که پوسته اش را می شکند ؛ می تواند خود را به درون ماجرای زندگی پرتاب کند.
این ماجرا جسارتی یگانه را می طلبد؛کشف آنکه انسان نمی تواند با تجربه های دیگران بزید؛و میل آنکه دل به دریا بسپارد. برای آن که پیشاپیش بداند چه روی خواهد داد؛ نمی تواند دیدگان دیگری و گوشهای دیگری را وام بگیرد.هر موجودی با موجود دیگر متفاوت است.
این آرزویی است که من دارم آرزو دارم قلبی گشوده برای دریافت داشته باشم؛که از گذاردن بازویم به دور شانه های کسی نترسم؛ مباداپاره شود.که از انجام دادن کاری که هیچ کس پیش از آن انجام نداده است نترسم؛ مبادا آسیب ببینم.بگذار امروز احمق باشم چون امروز صبح حماقت همه آن چیزی است که برای بخشیدن دارم.می توانم به این خاطر نکوهیده شوم .اما مهم نیست .فردا که می داند؛ شاید کمتر احمق باشم.
وقتی دو نفر به هم بر میخورند ؛ باید همچون دو زنبق آبی باشند که کنار به کنار هم میسایند؛ هر یک قلب زرین خویش را نشان دهندوابرهه و آسمان در کنارشان باز بتابد.
نمی توانم بفهمم که چرا برخوردها همیشه دیگر گونه است: با قلبهای بسته وهراس از رنج بردن.
هر بار که با تو هستم ساعتهای پیاپی در اتاقی صحبت می کنیم .اگر می خواهیم این زمان را با هم بگذرانیم ؛ مهم اینستکه در پنهان کردن هیچ چیز نکوشیم و گلبرگهایی سراسر گشوده باشیم......