ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خدا پرسید: پس تو میخواهی با من گفتگو کنی؟
من در پاسخش گفتم : اگر وقت دارید
خدا خندید : وقت من بینهایت است...
در ذهنت چیست که میخواهی از من بپرسی؟
پرسیدم : چه چیز بشر شما را سخت متعجّب می سازد ؟
خدا پاسخ داد: کودکیشان،
اینکه از کودکی خود خسته میشوند،
عجله دارند بزرگ شوند،
و بعد دوباره پس از مدّتها، آرزو میکنند که کودک باشند،
... اینکه آنها سلامتی خود را از دست میدهند تا پول به دست آوردند
و بعد پولشان را از دست میدهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند.
اینکه با اضطراب به آینده مینگرند
و حال را فراموش میکنند
و بنابراین نه در حال زندگی میکنند و نه در آینده
اینکه آنها به گونهای زندگی میکنند که گویی هرگز نمیمیرند،
و به گونهای میمیرند که گویی هرگز زندگی نکردهاند.
دستهای خدا دستانم را گرفت
برای مدتی سکوت کردیم
و من دوباره پرسیدم:
"به عنوان یک پدر،
میخواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموزند؟
او گفت : بیاموزند که آنها نمیتوانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد،
همهی کاری که آنها میتوانند بکنند این است که
اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند.
بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند،
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول میکشد تا زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم، ایجاد کنیم
امّا سالها طول میکشدتا آن زخمها را التیام بخشیم.
بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترینها را دارد،
کسی است که به کمترینها نیاز دارد.
بیاموزند که آدمهایی هستند که آنها را دوست دارند،
فقط نمیدانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند
بیاموزند که دو نفر میتوانند با هم به یک نقطه نگاه کنند،
و آن را متفاوت ببینند.
بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند،
بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند.
من با خضوع گفتم:
" از شما به خاطر این گفتگو متشکرم.
آیا چیزی دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟
خداوند لبخند زد و گفت:
" فقط اینکه بدانند من اینجا هستم".
"همیشه"
الهی شنیدم گفتی که چه کنم با مشتی خاک ، مگر بیامرزم
الهی در شگفتم از آن که کوه را می شکافند تا به معدن جواهر دست یابد و
خویش را نمی کاود تا به مخزن حقایق برسند
الهی خدا خدا گفتن مجازی ما که این همه برکت دارد اگر به حقیقت گوییم چون خواهد بود
الهی تا کنون به نادانی از تو می ترسیدم و اینک به دانایی از خود میترسم
الهی موج از دریا خیزد وبا وی آمیزد و در وی می گریزد و از وی ناگریز است
الهی شکرت که توشه ای از توکل ندارم.
الهی در شگفتم که با نادانی در اندوهیم و با دانایی اندوهگینتر.
الهی اگر مذهب نباشد غفار کیست ، واگر قبیح نباشد ستار کیست.
الهی اگر من بنده نیستم تو که مولای من هستی
الهی آن که از مرگ می ترسد از خودش می ترسد
الهی تا تو لبیک نگویی من کجا الهی گویم
الهی شکرت که به بلای شهرت دچار نشدیم
الهی از توبه هایم توبه کردم
الهی این آفریده که بدین پایه مهربان است،افریننده وی در چه پایه است؟؟
الهی عمری کو ، کو می گفتم وحالا هو ، هو می گویم.
الهی آن که سحر ندارد از خود خبر ندارد.
الهی شکرت که از تقلید رستم و به تحقیق پیوستم.
الهی تو پاک آفریدی ماآلوده کرده ایم.
الهی اگر از من پرسند کیستی چه گویم؟
الهی بسیار کسانن که دعوی بندگی کرده اند ودم از ترک دنیا زده اند، تا دنیا بدیشان روی اوورد به همه جز وی پشت پا زدند.
الهی دست با ادب دراز است و پای بی ادب
الهی ما را یاری دیدن خورشید نیست دم از دیدار خورشید آفرین میزنیم!!!!
الهی عقل گوید "الحذر الحذر" عشق گوید"العجل العجل"آن گوید دورباش این گوید زود باش!!!!
الهی از من آهی و از تو نگاهی
علامه حسن زاده آملی
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت حافظ
میلاد سراسر نور یوسف زهرا امام مهدی(عج)
را به همه دوستداران آن حضرت
تبریک عرض می کنم .
پروردگار درهای بسیاری را برای حقیقت بنا نهاده است، باشد که هر ایمان آورندهای که بر آنها بیاویزد خوشامد باشد
«جبران خلیل جبران»
عرفا می گویند وقتی طی طریق خود را آغاز میکنیم اغلب میخواهیم با خدا سخن بگوییم و در حالی به پایان میبریم که به آنچه که «او» باید بگوید گوش نمی دهیم
پیر میگوید:«کمی بیاسای، آسان نیست. همیشه نیازی طبیعی برای انجام آنچه که صحیح است داریم و میاندیشیم اگر بی وقفه بکوشیم میتوانیم آن را انجام میدهیم. کوشیدن، از پای افتادن، بلند شدن و دوباره کوشیدن مهم است. اما بگذاریم خداوند به ما کمک کند. در بحبوبة تلاش بزرگ، بیایید نگاهی به خود بیندازیم و بگذاریم تا «او» خود را بر ما آشکار سازد و هدایتمان کند
بیائید گاهی اجازه دهیم تا « او» ما را بر زانوی خود بنشاند
جهان در دستهای ایمن خدا قرار دارد. پیوسته، اتفاق درست در زمان درست روی میدهد
***
شبی یک کشتی بخار در حالی که دریا را میپیمود گرفتار طوفان شد. کشتی چنان تکان میخورد که همة مسافران بیدار شدند. آنان وحشتزده از طوفان، تسلط بر خود را از دست داده بودند. برخی از آنان فریاد میکشیدند و عدهای دعا میکردند. دختر هشت سالة ناخدای کشتی نیز آنجا بود.سر وصدای بقیه او را ازخواب بیدار کرده بود. از مادرش پرسید:«مادر چی شده؟» مادر گفت که طوفانی غیر منتظره کشتی را گرفتار کرده است کودک ترسیده پرسید: «آیا پدر پشت سکان است؟» مادرش پاسخ داد: « بله پدر پشت سکان است.» دختر کوچک با شنیدن این پاسخ، دوباره به رختخوابش بازگشت و در عرض چند دقیقه به خواب فرو رفت. باد همچنان میوزید و امواج خروشان پیش میآمدند، کشتی هنوز تکان میخورد، اما دخترک دیگر نمیترسید، چرا که پدرش پشت سکان بود
خداوند همیشه پشت سکان است و حتی اگر طوفانها برخیزد و رعد غرش کند، «او» زندگی ما را هدایت میکند، ما نباید بترسیم و یا نگران شویم اگر فقط به «او» اعتماد کنیم، «او» امواج را فرو خواهد نشاند و آرامش را به قلبهای ما خواهد بخشید. همچنان که در راه زندگی پیش میرویم با انواع گوناگون هوای طوفانی، آرام، سخت،ملایم مواجه میشویم. زمانی میرسد که میبایست با مشکلات، خطر، رسوایی، اهانت، بیماری و مرگ روبه رو شویم، لحظاتی که ترس بر ما چی ر ه میشود، اما نباید فراموش کنیم که چنین تجربههایی بدون هدف برای ما اتفاق نمیافتد. یکی از درسهای بزرگی که چنین رویدادهایی به ما میدهد، روی کردن به خداوند، و متکی بودن به «او» در هر شرایطی است
« خداوندا! تو سکاندار زندگی من هستی و من نباید بترسم، « تو » از من مراقبت میکنی »
ما توکل و اعتماد کردن را آموختهایم، اما آن را در جای اشتباهی قرار دادهایم. ما به چیزهایی تکیه میکنیم که خود نمیتوانند به خویشتن تکیه کنند
ما اعتماد خود را بر نیرو و قلمرو زمینی و ثروتهای دنیوی قرار میدهیم که ناپایدارند و از بین میروند. ما این کار را برای تامین امنیت زندگی نامطمئن در آینده ای نامطمئن انجام می دهیم. ما امنیت زندگی کنونی را در زمان حال قربانی میکنیم، زندگی و حیاتی که اگر فقط به خداوند تکیه کنیم میتواند از آن ما باشد
پیشنهادهای زیر دربارة آنچه گفته شد مفید است
به مشکلات با لبخند سلام کنید و با خطرها با عشق مواجه شوید. هرگز فراموش نکنید که خداوند همچون مادری همیشه در کنار شماست، شما را راهنمایی و محافظت میکند و زیر چتر حمایت خود میگیرد. در لحظات بحران، تپش حمایت «او» را احساس کنید. به خود بگویید: «خداوند چون مادری مهربان دست مرا گرفته است، من در امنیت و اطمینان کامل هستم.» خداوند ما را فراموش نمیکند، ما نیز نباید او را فراموش کنیم. تا لحظة شکستن به او ایمان داشته باشید، و خواهید دید که آن لحظه هیچگاه نمیرسد .
دعا کردن را به صورت عادت درآورید. دعا کنید و به آن ادامه دهید. بسیاری از دعاهای ما بیپاسخ میماند، زیرا دعا کردن را ترک میکنیم. ناشکیبا میشویم و ایمان خود را از دست میدهیم. احساس میکنیم که خداوند کاری برای ما نخواهد کرد، پس ما خودمان باید کاری انجام دهیم. فراموش میکنیم که خداوند در وقت مناسب عمل میکند. اگر«او» عمل نکرده است، بدین معناست که هنوز زمان درست آن نرسیده است. این امر نه تنها در مورد نیازهای مادی، بلکه در مورد نیازهای ذهنی و روحی نیز صادق است
دعا کنید که از ایمان بیشتری بهرهمند شوید. آن کس که ایمان دارد همه چیز دارد، زیرا «ایمان میتواند کوه را به حرکت درآورد». همچون گرسنهای که برای غذا و تشنهای که برای آب دعا میکند، برای داشتن ایمان دعا کنید. ایمان داشتن یعنی مطمئن بودن از اینکه هر کاری که خداوند انجام میدهد بهترین است. ایمان داشتن یعنی پرورش این عقیده و باور که اگر خداوند چیزی را از بندة خود دریغ میکند، از آن روست که نعمتی بهتر به او عطا خواهد کرد
علاج همة بیماریهای جسمانی، ذهنی و روحی ارتباط با خداست. گه گاه از محیط خود جدا شوید و به درون خویش روید. در سکوت منتظر « خدا» شوید بیشک حضور« او» را احساس خواهید کرد. عاشقانه با « او» راز و نیاز کنید. تمام کارهای خود را به «او» بسپارید پیش از آغاز هر کاری دعا کنید که « او» به شما یاری برساند و متبرک گرداند. پس از انجام کار« او» را شکر کنی
هر آنچه را برایتان پیش میآید، بپذیرید. به دنبال « خوشی» نروید و از« ناخوشی» اجتناب نکنید. از هر چه پیش میآید لذت ببرید. هر آنچه تا به حال روی داده است، هر آنچه اکنون به وقوع میپیوندد و هر آنچه اتفاق خواهد افتاد، همه برای خیرماست. از همة افکار ترس، تردید و نگرانی روی برتابید. پنجره و درهای ذهن را به روی آنها ببندید. با هر رنج و محنتی، با عشق و خنده رویارو شوید
آن کس که این چنین زندگی میکند، معنای احساس امنیت و حمایت را در زمان حاضر و تا ابد میداند. هیچ طوفانی نمیتواند به او آسیب رساند، هیچ چیزی نمیتواند وی را بترساند. در میان شدیدترین طوفانها همچون قایقی که در جایی امن لنگر انداخته آرام است. چنین شخصی میتواند بر احساسات خود چیره شود چنین فردی «نفس» خود را زدوده و در زندگی مقدس و هماهنگی گام نهاده است، زندگی همراه با آزادی حقیقی که حق هر یک از بندگان خداست. او هیچ چیز ندارد، ولی بی اندازه غنی است. به هیچ کس وابسته نیست و همة مخلوقات ، انسانها، پرندگان و حیوانات دوستان او هستند. او هیچ کس را متحد خود نمیپندارد، بلکه همه را از آن خود میداند. او نیکخواه همه است، فقیر و غنی پرهیزکار و گناهکار، دزد و تبهکار، زمین خوردگان و فراموش شدگان. او به همه با عشق خدمت میکند و آنها را پارههای تمثال خداوند میبیند.
تهیه و تنظیم:رقیه خانعلیزاده
اقتباس از کتاب
گفتارهای جبران خلیل جبران
نوشته: آرمان بام دژفرد
مکتوب
نوشته: پائولو کوئلو
ترجمه: کامبیز شمس
هر روز به سوی تو می آیم
نوشته: جی.پی. وسوانی
ترجمه: فریبا مقدم
برای آن به سوی تو می آیم
نوشته: جی.پی. وسوانی
ترجمه: فریبا مقدم