ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز قلب زیبای تو نیست
عشق یعنی مهر بی چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی مهر بی اما و اگر
عشق یعنی رفتن با پای سر
عشق یعنی دل تپیدن بهر تو
عشق یعنی جان من به قربان تو
عشق یعنی خواندن از چشمان تو
حرف های دل بدون گفتگو
عشق یعنی مستی از چشمان تو
بی لب و بی جرعه و بی می و بی سبو
گاه چشم بدر و ابروی هلال
چهره ی مهتابی تو در خیال
عشق من ، یار مهربان زندگی
بادبان و نردبان و ستون زندگی
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده
عشق یعنی یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان بهار ، با وجود یک گلبهار
در خزانی برگ ریز و زرد و سخت
عشق یعنی ، تاب آخرین برگ درخت
عشق یعنی روح را آراستن
به خاطر یارت بیشمار افتادن و بر خاستن
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
عشق یعنی مهربانی در عمل
شیرینی زندگی به مانند کندوی عسل
عشق یعنی نعمت مهربانی داشتن
قدرت درک آسمانی داشتن
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی یک نگاه آشنا
دیدن صورت یار در ماه زیبا
عشق ، آزادی و رهایی و ایمینی
عشق ، زیبایی و زلالی و روشنایی
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده
عشق یعنی ، ماهی راهی دریا شده
عشق یعنی بره ای آزاد و شاد
عشق یعنی قصابی بدون تیغ تیز
عشق یعنی مرغ های خوش نفس
بردن آنها به بیرون از قفس
عشق یعنی برگ روی شاخه ها
عشق یعنی گل به روی شاخه ها
عشق یعنی آسمان آبی دور از غبار
چشمک یک اختر دنباله دار
عشق یعنی از بدی ها اجتناب
بردن پروانه از لای کتاب
جز کمند چشم و زلف وا بروان تو
عشق زنجیری ندارد درمیان
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
ای توانا ، ناتوان عشق باش
پهلوانا ، پهلوان کوی عشق باش
عشق یعنی ، گاه بر بی احترامی ، احترام
بخشش و مردی به جای انتقام
عاشق را دیدی خودت را خاک کن
سینه ات را در حضورش چاک کن
عشق آمد خویش را گم کن عزیز
قوتت را قوت یارت کن عزیز
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درمانده ای درمان کنی
در تنور عاشقی سردی مکن
در مقام عشق نا مردی نکن
لاف مردی میزنی مردانه باش
در مسیر عاشقی افسانه باش
دین نداری عاشقی آزاده شو
هر چه میروی افتاده شو
عشق یعنی ظاهری باطن نما
باطنی آکنده از نور خدا
عشق یعنی آن چنان در نیستی
تا که معشوقت نداند کیستی
عشق یعنی جسم روحانی شده
قلب خورشیدی نورانی شده
عشق یعنی ذهن زیبا آفرین
آسمانی شدن روی زمین
هر که با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بن بست شد
هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ممکن شود
در جهان هر کار خوب و ماندنی ست
رد پای عشق در او دیدنیست
عشق یعنی دوستی تا حد مرگ
عشق یعنی له شدن مثل یه برگ
عشق یعنی خاطراتی خوب و خوش
آرزویی در خواب خوش
آرزویی ماورای این زمین
عشق یعنی شورش آلاله ها
عشق یعنی خواهش پروانه ها
عشق یعنی تشنگی باغها
عشق یعنی بارش احساس ها
عاشقی یعنی اسیردل شدن
با هزاران درد و غم یکی شدن
عاشقی یعنی طلوع زندگی
با صداقت همنشین گل شدن
عاشقی یعنی که شبها تا سحر
وارد دنیای رویاها شدن
عاشقی یعنی تحمل ، انتظار
مثل ماه آسمان تنها شدن
عاشقی یعنی دو دیده تا ابد
پر ز گهر های دریایی شدن