تو نمی دانی
وقتی گلوله ها آواز می خوانند
قلب ها چگونه گل می دهند
مرگ چگونه می وزد ،
و السالوادر
چگونه گریه می کند .
تو نمی دانی
و من دوستت دارم .
تو نمی دانی
وقتی تانک ها قدم می زنند
دست ها چگونه سنگر می شوند
تا قلب ها
یک نعره بیشتر سرود بخوانند
و چگونه خیابان ها گورستان نعره اند
- در کامبوج .
تو نمی دانی
و من دوستت دارم .
تو نمی دانی
وقتی گرسنگی می تازد
چگونه خواهران
گل های زخمی آوازهایشان را
تقدیمِ سربازان می کنند
تا برادران
سوارِ اسب های شب
از آغوش مخفیگاه های لو رفته ،
به بادهای در به دری بپیوندند .
و چگونه کودکان زنا زاده
تشنه اند به خون پدرانشان ،
- در اریتره .
تو نمی دانی
و من دوستت دارم .
تو نمی دانی
چگونه خدا را
تیرباران می کنند
تا شیطان ها را بترسانند .
چگونه گل ها را گردن می زنند
و کبوتران را داغ .
چگونه خونِ نفت
در رگِ جوی هایِ طمع
دَلَمه می بندد .
چگونه درختان دار می شوند
و دست ها تازیانه .
و ایران چگونه
- تکه تکه می شود
زیرِ ساطورِ وحشت .
تو نمی دانی
و من دوستت دارم .
تو نمی دانی
چگونه کودکان گرسنه را
شکار می کنند
تا کفتارهای فربه را
گران تر
به باغ وحش ها بفروشند .
و چگونه می سوزد و سرخ می شود ،
- آفریقای سیاه .
تو نمی دانی
و من دوستت دارم .
تو نمی دانی
وقتی قلب شیلی
شرحه شرحه می شد
چگونه گل های لبنان
خون آلوده به خاک افتادند
چگونه قناری های زیمبابوه
آوازهایشان سرخ شد
و عشق در آرژانتین
چگونه پرپر زد .
تو نمی دانی
و من دوستت دارم .
تو نمی دانی
ایران
اریتره
کامبوج
السالوادر
همان بازاری ست
که دلالانِ پیر ساخته اند
تا تو از آن عبور کنی ،
- هر روز
و جوانیت را بفروشی .
تو نمی دانی
و من دوستت دارم ،
چرا که می دانم
بازوانت ، روزی
مرا که از شکنجه ی تنهایی می لرزم
پنهان خواهند کرد
تا تو با صدایی
خونین از عبور خشم
جهان را فریاد کنی .
تو نمی دانی
و من دوستت دارم .
ایرج جنتی عطایی - فروردین 60