آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

شهید دکتر مصطفی چمران

به مناسبت سالگرد بزرگ مرد ایرانی شهید دکتر مصطفی چمران (31خرداد) متن زیر که نوشته اوست را تقدیم شما می کنم

... انسان گاه‏گاهی خود را فراموش می‏کند، فراموش می‏کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان، که در مقابل عالم و زمان، کوچک و ناچیز و آسیب‏پذیر است، فراموش می‏کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی‏پاید، فراموش می‏کند که جسم مادی او نمی‏تواند با روح او هم‏پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و قدرت می‏کند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود، بی‏خبر از حقیقت تلخ و واقعیت‏های عینی وجود، به پیش می‏تازد و از هیچ ظلم و ستمی روگردان نمی‏شود. اما درد آدمی را به خود می‏آورد، حقیقت وجود او را به آدمی می‏فهماند، و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می‏کند، و دست از غرور کبریایی برمی‏دارد، و معنی خودخواهی و مصلحت‏طلبی و غرور را می‏‏فهمد و آن را توجیه می‏کند.
خدایا! تو را شکر می‏کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم..
خدایا ! تو را شکر می‏کنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم، و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم، و« ناخالصی» های وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواسته‏های نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم، و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس کنم.
خدایا! تو را شکر می‏کنم که تو مرا در آتش عشق گداختی، و همه موجودات و «خواستنی»ها را بجز عشق و معشوق در نظرم خوار و بی‏مقدار کردی، تا از کنار هر حادثه وحشتناک به سادگی و آرامی بگذرم. دردها، تهمت‏ها، ظلم‏ها، فشارها، و شکنجه ‏ها را با سهولت تحمل کنم.
خدایا! هدایتم کن! زیرا می‏دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! زیرا می‏دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا می‏دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.

خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانه‏ای است.
خدایا! ارشادم کن که بی‏انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی‏احترامی به یک انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.

خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه‏گرساز، تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل توفان‏ها هستم، به من دیده‏ای عبرت‏بین ده، تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند می‏دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی.

خدایا! می‏خواهم فقیری بی‏‏نیاز باشم، که جاذبه‏های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکش‏های پوچ مدفون نشوم.
خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد می‏سوزد، قلبم می‏جوشد، احساسم شعله می‏کشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه می‏زند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.

خسته‌‏ام، پیر شده‏ام، دل‏شکسته‏ام، ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم، احساس می‏کنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع می‏کنم، و می‏خواهم فقط با خدای خود تنها باشم.

خدایا! به سوی تو می‏آیم، از عالم و عالمیان می‏گریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.

******************************

 

هنگام وداع فرا رسیده است

شمعی بود از دنیای خود جدا شد و به پهنه هستی عالم قدم گذاشت

به دام عشق پروانه افتاد اسیر شد سوخت وگرفتار شد اما از خواب بیدار شد و هر کس به سوی کار خویش رفت. همه رفتند و او را تنها گذاشتند. شمعی دور افتاده

شمع بودم، اشک شدم. عشق بودم، آب شدم. جمع بودم، روح شدم. قلب بودم، نور شدم. آتش بودم، دود شدم

 

ارزش وجودی خود را بدانید

روی سخنم با دختران بی حجاب یا بد حجاب است ،ای شما که فکر می کنید بی حجابی و بی پوشش بودن نشانه تمدن و فرهنگ بالا است. اگر این گونه بود که به قول استاد مطهری: حیوانات متمدن ترین و با فرهنگ ترین موجودات عالم هستند چرا که آنهاهیچ پوششی ندارند و عریان هستند . آیا این منطق درستی است؟ در ضمن به این موضوع نیز فکر کنید که اگرتا به حال به باغ وحش رفته باشید، می دانید که تا وقتی بلیط ندهید و در واقع پولی را نپردازید نمی توانید وارد شوید و حیوانات مختلف چه اهلی و چه وحشی را تماشا کنید. یعنی حتی حیوانات نیز برای خود قیمت و ارزشی دارند و مجانی خود را نشان نمی دهند. اما متاسفانه برخی از این دختران که ، بد حجاب و آرایش کرده بیرون می آیند نشان می دهند که ارزششان حتی پایین تر و بی قیمت تر از این موجودات است که خود را رایگان به تماشای مردان قرار می دهند.خوب است این حرف یک مرد اروپایی را که از ایران دیدن کرده بود و متعجب شده بود بنویسم که گفته بود در کشورهای ما تنها پیرزنان و کسانی که طراوت جوانی خود را از دست داده اند و ترشیده هستند کمی آرایش می کنند تا مقداری طراوت جوانی پیدا کنند چرا که دختران جوان خود جوان و رعنا هستند و احتیاجی به این ماده ها و موارد دروغین ندارند ، اما در ایران بر عکس است . به هر حال در نهایت مرحبا و احسنت به کسانی که ارزش وجودی خود را حراج نمی کنند و عاقلان آن مردانی هستند که با ارزشترین ها را انتخاب می کنند . چرا که هر کس به اندازه محبوبش می ارزد . پس این مردان نیز قیمتی و با ارزش هستند . از شما می خواهم به حرفهایم مدتی فکر کنید ، واقعاً فکر کنید .            

                  منتظر نظرات شما هستم ......

 

زندگی

  بهتر زندگی کنیم                  

 

 ای کاش می شدکه آنقدرخوب بود که فرصت خوب بودن را ازدیگران گرفت، و ای کاش می شد که آنقدر از بدیها دور می شدیم که دیگر هیچگاه دست نا زیبای بدیها به ما نمی رسید، چرا که من هنوز باور دارم که می توان بهتر زیست.

 

در راه متعالی شدن شرط اول قدم آنست که باران باشیم، باران با سخاوتی که هم بر کویرمی بارد و هم در دشت سرسبز، آری اینگونه می توان بهتر زیست ،

عاشق تر ماند، شاعرتر شد و در نهایت جاودانه شد.

 

"Green Eternity"

********************************************************

 

نگران هیچ چیز نباش!

 

شاید خدا :

 

 

...به من نگفته بودی چه شد خودم فهمیدم!

 

میدانم هر از گاهی دلهاتان تنگ میشود.همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت میرود من آنجایم.دلتنگیهایت را از خودت بپرس.

 

 نگران هیچ چیز نباش!

 

هنوز من هستم.هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!

 

اما من نمیخواهم تو همان باشی!

 

نگران شکستن نباش!

 

شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.اما جنسش عوض نمیشود...

 

چون من شکست نا پذیر هستم...

 

چون مرا داری...

 

چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را مینوازد...

 

چون هر گاه تنها شدی تازه مرا یافتی...

 

چون هر گاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیدم.

 

درست است مرا فراموش کردی اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

 

دلم نمیخواهد غمت را ببینم ...میخوهم شاد باشی..

 

این را من میخواهم...تو هم میتوانی این را بخواهی.

 

من گفتم    و جعلنا نومکم سباتا( ما خواب را مایه ارامش  شما قرار دادیم)........و من هر شب که میخوابی روحت را نگاه میدارم تا تازه شود...

 

 نگران نباش!دستان مهربانم قلبت را میفشارد.

 

شبها که خوابت نمیبرد فکر می کنی تنهایی؟من هم دل به دلت بیدارم!

 

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

 

                                                پروردگارت....

 

                                                          با عشق.

 

*********************

 

بهتر خود زندگی آن چیزی است که چون آن را گم کنی ، از زندگی متنفر شوی و بدتر از مرگ چیزی است که چون برسرت آید مرگ را بپسندی .

امام حسن عسکری ( علیه السلام )

 

نامه ابراهام لینکلن به آموزگار فرزندش

او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند. اما به فرزندم بیاموزید که به ازای هر شیاد انسان‌های صدیق هم وجود دارند. به او بگوید در ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر باهمتی هم وجود دارد.

به او بیاموزید که در ازای هر دشمن دوستی هم هست. می دانم که وقت هم می‌گیرد، اما به او بیاموزید که اگر با کار و زحمت خویش یک دلار کاسبی کند، بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار پیدا کند.

به او بیاموزید که از باختن پند بگیرید و از پیروزشدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن برحذر دارید. به او نقش و تأثیر مهم خندیدن را یادآور شوید. اگر می‌توانید نقش مهم کتاب را در زندگی آموزش دهید.

به او بگوئید تعمق کند. به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان. به گل‌های برون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می‌کنند. دقیق شوید.

به فرزندم بیاموزید در مدرسه بهتر است مردود شود، اما با تقلب به قبولی نرسد به او یاد بدهید با ملایم‌ها، ملایم و با گردنکش‌ها، گردنکش باشد. به عقایدش ایمان داشته باشد، حتی اگر هم خلاف او حرف بزنند. به او یاد بدهید که همه حرف‌ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می‌رسد انتخاب کند. ارزش‌های زندگی را به فرزندم آموزش دهید به او یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند.

به او بیاموزید که در اشک ریختن خجالتی وجود ندارد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند. اما قیمت‌گذاری برای دل بی معنا است، به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را برحق می‌داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.

در کار تدریس به فرزندم ملایمت به خرج دهید. اما از او یک نازپرورده نسازید بگذارید او شجاع باشد.

به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد، توقع زیادی است اما ببینید که می‌توانید چه کار بکنید.

جبران خلیل جبران

این مطالب از سه کتاب ، ماسه و کف ، اشک ولبخند ،  بالهای شکسته جبران خلیل جبران انتخاب شده است.

بال های شکسته

گویند نادانی ، گهواره آسایش است و بی خیالی ، مایه آرامش .

چه بسا برای آنانکه مرده به دنیا می آیند و همچون پیکری سرد و بی روح بر روی خاک می زیند چنین باشد ، اما اگر نادانی کور ، در کنار احساسات بیدار جای گیرد ، آنگاه نادانی ، از قعر دوزخ دشوار تر و از مرگ تلخ تر خواهد بود . *

نوجوان احساساتی که بسیار حس می کند و اندک می داند ، نگون بخت ترین موجود روی زمین است ، زیرا میان دو نیروی هولناک و متناقض گرفتار آمده ، نیروی پنهان که او را تا فراز ابرها بالا می برد و از پس رویاها ، زیبایی وجود را به او می نماید ، و نیرویی پیدا که او را دربند خاک گرفتار می کند ، دیدگان بصیرش را به پرده ای از قبار می پوشاندو او را هراسان و سرگشته در ژرفای تاریکی رها می کند. *

جوانی را بال هایی است از تار پود خیال و پندار که با این بالها ، جوانان را به ماورای ابر ها فرا می برد، آنجا که هستی را در پرتو اشعه رنگین کمان می توان دیدو ترانه شکوه و عظمت را از لبان رندگی می توان شنید . افسوس که آن بالها با وزش تند باد تجربه  ، به سرعت در هم فرو می شکند و انان به دنیای واقعی فرو می افتد . دنیای واقعیت ها ، آینه ای است که ادمی ، جان تحقیر شده و سرگشته خویش را در آن می نگرد. *

... برای نخستین بار دانستم که آدمی، هر چند آزاده آفریده شده است ، در بند آیین هایی که پدرانش ونیاکانش وضع کرده اند ، گرفتار است و تقدیر _که آن را رازی آسمانی می پنداریم_چیزی نیست جز تسلیم شدن  ، اکنون ، در برابر تحمیل های گذشته ، و سر فرو آوردن  ، فردا ، در برابر خواهش های ، اکنون، .

*************

اشک و لبخند

 من اندوه خویش را با شادی مردمان عوض نمی کنم و خوش ندارم اشکی که اندوه را از ژرفای وجودم جاری کرده ، مبدل به لبخند شود .

آرزو دارم زندگی ام اشکی باشد ، و لبخندی ، اشکی که دلم را  صفا بخشد و اسرار و پیچیدگی های حیات را به من بیاموزد ، اشکی که با آن ،شریک اندوه دلسوختگان گردم ، ولبخندی که سر آغاز سرور و شادمانیم باشد ، زیرا نظر کردم و دانستم که کم خواهان دون همت ، نگون بخت ترین مردمانند و از همه به زندان مادیات نزدیکتر ، و گوش سپردم و بشنیدم که ناله مشتاقان آرزومند ، از طنین سه گاه و چهار گاه خوش تر است. *

ای مرگ بیا نجاتم ده ،زیرا زمینی که خارهایش ،گل ها را خفه کرده اند ارزش زندگی کردن ندارد. بشتاب و مرا از چنگ روزگاری که عشق را از جایگاه کرامت به زیر می کشدوقدرت و ثروت را به جای آن می نشاند، رهایی بخش ...

ای مرگ نوشین ! مرا نجات ده که سرای ابدی ، برای دیدار دلدادگان سزاوارتر است از این دنیای پست ... آنجا به انتظار محبوبم می نشینم تا به وصالش برسم.

*************

ماسه و کف

چه نادان است کسی که از مردمان می خواهد با بالهای او پرواز کنند ، اما نمی تواند آنان را حتی یک پر عطا کند. *

شگفتا که ما از خطا هامان جدی تر دفاع می کنیم تا از صواب هامان ! *

اگر دیدی مردی را به سوی زندان می برند ، در دل خویش بگو : چه بسا او از زندانی تنگ و باریکتر می گریزد .

و اگر مستی را دیدی با خود بگو :کسی چه می داند ، چه بسا او مست شده تا چیزی زشت تر از مستی را ترک گوید. *

این مطالب را به همه شما خوانندگان وبلاگم خصوصاً

 دوست عزیزم آقای مصطفی کریمی تقدیم می کنم .

یک دقیقه سکوت!!!


یک دقیقه سکوت به خاطر کودکی که سالهاست زنده است اما زندگی  نمی کند.

یک دقیقه سکوت به خاطر به دنیا آمدن کسانی که رفتن را به ماندن ترجیح می دهند.

 یک دقیقه سکوت به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه و ابلهانه باقی ماند.

یک دقیقه سکوت به خاطر امیدهایی که به نا امیدی مبدل شد.

یک دقیقه سکوت به خاطر ستاره ی کوچکی که همیشه در آسمان پر ستاره و بی انتها تنها ماند.

یک دقیقه سکوت به خاطر به خاطر همه ی سال هایی که دروغ شنیدم.

یک دقیقه سکوت به خاطر روزها و لحظه هایی که ادامه دادن ناممکن می نمود اما عبور ناگریز بود.

یک دقیقه سکوت به خاطر همه ی کسانی که به جرم دیگری محاکمه شدند.

 یک دقیقه سکوت به خاطر پرنده ی کوچک خوشبختی که هر گاه بر بامی نشست با سنگ از او پذیرایی کردند.

 یک دقیقه سکوت به خاطر شب هایی که با اندوه سپری شدند.

 یک دقیقه سکوت به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشت  له شد.

 یک دقیقه سکوت به خاطر چشمانی که همیشه بارانی ماندند.

یک دقیقه سکوت به خاطر سال ها آرامش از دست رفته.

یک دقیقه سکوت به خاطر خاطر اطرافیانی که بود و نبودشان مطلقاً فرقی نمی کند.

 یک دقیقه سکوت به خاطر همه ی کسانی که فکر می کردند دنیا روزی بهتر خواهد شد.

 یک دقیقه سکوت به خاطر کسانی که معتقدند  یک روز همه چیز تغییر خواهد کرد.

 به احترام کسانی که زندگیشان را وقف کمک کردن به انسان های دردمند می کنند در حالی که خود دردمندترین اند.

 یک دقیقه سکوت به احترام کسانی که شادی خود را به بهای ناراحت کردن یکدیگر به دست می آورند.

 یک دقیقه سکوت به احترام دوستانی که که هر گاه به آن ها احتیاج  داشتم بهترینشان تنهایی بود.

یک دقیقه سکوت به احترام دفتری که فقط برای نوشتن دردها گشوده می شود.

 یک دقیقه سکوت به احترام کسانی که گمان می کنند زنده بودن زندگانی را کافیست.

 یک دقیقه سکوت برای رویاهای شیرین کودکی، که هرگز باز نخواهند گشت.

 یک دقیقه سکوت برای صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است.

یک دقیقه سکوت برای محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع می گردد.

یک دقیقه سکوت برای پروانه ی کوچکی که با بال شکسته اش تمام عمر در تلاش بیهوده برای پرواز بود.

 یک دقیقه سکوت به احترام انسانیت.یک دقیقه سکوت به خاطر انسان بودن.یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته.

یک دقیقه سکوت به خاطر همه ی کسانی که مجبورند یکدیگر را تحمل کنند.

یک دقیقه سکوت برای زندگی.

یک دقیقه سکوت به احترام کلمه ی "دوست" که هیچ کس معنی آن را درست نفهمید.

یک دقیقه سکوت برای ظلمت و تاریکی شب، که با دستان سخاوتمند سیاهش همه ی تفاوت ها را می پوشاند.

یک دقیقه سکوت برای بالشی که تنها همدم غصه ها بود.

یک دقیقه سکوت برای همه ی کسانی که هرگز نفهمیدند کسی آنان را دوست دارد.

یک دقیقه سکوت به احترام کسانی که سعی کردند صلح را برقرار سازند.

 یک دقیقه سکوت برای دل گرفته ام.

یک دقیقه سکوت برای سینه های تنگی که از غربت در حال ویرانی اند.

یک دقیقه سکوت به خاطر کودکی که از پشت پنجره ی غبار گرفته باران را نظاره می کند.

یک دقیقه سکوت برای تمام لحظه های از دست رفته ی عمر.

یک دقیقه سکوت برای سال ها زندگی پوچ و بی حاصل.

 یک دقیقه سکوت برای رویاهای باطل.یک دقیقه سکوت برای زیبایی گل هایی که همیشه با خار همراه بود.

یک دقیقه سکوت برای کسانی که از فرط مشکلات به جنون می رسند.

یک دقیقه سکوت برای ورق هایی که با نوشته هایی این چنین سیاه می شوند.

یک دقیقه سکوت برای گوشی که همیشه شنوا بود ولی هرگز شنیده نشد.

یک دقیقه سکوت برای اشک هایی که همگان سعی در پنهان کردن لطافتشان دارند.

برای احساساتی که همواره نادیده گرفته می شوند.یک دقیقه سکوت به خاطر کسانی که هرگز نیاموختند لبخند بزنند.

یک دقیقه سکوت به خاطر کسانی که هرگز نیاموختند گریه کنند.

یک دقیقه سکوت به خاطر کسانی که از ناراحتی دیگران اندوهگینند در حالی دیگران هرگز آنان را باور نخواهند کرد.

برای کسانی که تنها برای آسیب رساندن ملاقات می شوند. 

یک دقیقه سکوت به احترام کودکانی که امروز متولد شدند.

یک دقیقه سکوت به احترام تمام کسانی که امروز زندگانی را وداع گفتند.

یک دقیقه سکوت به احترام تمام لحظه هایی که احساس وحشت کردم.

یک دقیقه سکوت به احترام قلب هایی که از سنگ اند.یک دقیقه سکوت به احترام کسانی که هرگز درک نشدند.

یک دقیقه سکوت به احترام احساس هایی که هرگز بیان نشدند. 

یک دقیقه سکوت به احترام تمام کسانی که سکوت کردند.

یک دقیقه سکوت ...

و یک دقیقه سکوت به احترام تمام سکوت هایم.

 خدایا!

آیا زندگی ام آنقدر بلند خواهد بود که اندک زمانی برای بیان آن بیابم که :

 

                                        " آی آدما چه می کنید ؟ "