آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

رویاهایت را چند فروختی ؟


بزرگی تعریف می‌کرد که:


 یکی از نخستین بارهایی که به خارج از کشور رفته بودم، در وین، پیرمردی از من پرسید: بزرگترین رویای تو چیست؟


 گفتم: «معلمی و نویسندگی». اما به دلیل شرایط اقتصادی حاکم بر کشورم، شغل بازرگانی را برگزیده‌ام.


 پرسید: رویاهایت را چند فروختی؟ گفتم: مگر رویا فروختنی است؟


 گفت: تو رویاهایت را به سازمانی که تو را استخدام کرده فروخته‌ای.


 اگر ماهی ٣٠٠ دلار حقوق بگیری یعنی سالی ٣۶٠٠ دلار و طی ٣٠ سال حدود ١١٠ هزار دلار. تو بزرگترین رویای زندگیت را ١١٠ هزار دلار فروختی!


✅ و این داستان خیلی از ماست ...




چه کسی نمره انضباط بیست میخواهد؟؟؟



ﺳﺎل ﻫﺎ پیش، آن زﻣﺎن ﻛﻪ ﻣﻦ ﺷﺎﮔﺮد ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻮدم، اول ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺖدرﺳﻲ، ﭘﻴﺶ از آﻣﺪنِ ﻣﻌﻠﻢ، ﻣﺒﺼﺮِ ﻛﻼس وﺳﻂ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎه ﺧﻄﻲ ﻣﻲﻛﺸﻴﺪ و ﻳﻚ ﻃﺮف آن ﻣﻲ ﻧﻮﺷﺖ: «ﺧﻮب ﻫﺎ» و ﻃﺮف دﻳﮕﺮ آن ﻣﻲﻧﻮﺷﺖ: «ﺑﺪﻫﺎ».


ﺑﻌﺪ از ﻧﻮﺷﺘﻦ اﻳﻦ دو ﺳﺮﻓﺼﻞ، ﻛﺎر ﻣﺒﺼﺮ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻜﻼﺳﺎنش ﺑﺪوزد و «ﺧﻮب» را از «ﺑﺪ» ﺗﻤﻴﺰ دﻫﺪ و دو ﺳﺘﻮنِ روی ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎه را ﭘﺮ ﻛﻨﺪ. ﺗﻤﻴﺰدادن ﺧﻮبﻫﺎ از ﺑﺪﻫﺎ ﻛﺎر آﺳﺎﻧﻲ ﺑﻮد: ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن ﻣﻲﮔﺸﻮد و ﺣﺮف ﻣﻲزد ﺑﺪ ﺑﻮد و ﻫﺮﻛﺲ دﻫﺎن ﻣﻲﺑﺴﺖ و ﺧﺎﻣﻮش ﺑﻮد ﺧﻮب ﺑﻮد، ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎدﮔﻲ!


اﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮا، ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ی ﺳﺎدگی اش، ﻧﻤﻮﻧﻪ ای ﺑﻮد از ﻃﺮز ﻓﻜﺮﻫﺎی ﻛﻼن در ﺟﺎﻣﻌﻪ ی آن روز. ﺳﻜﻮت در ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﺧﻮب ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲﺷﺪ و ﮔﻔﺖوﮔﻮ، ﻫﻤﻬﻤﻪ و ﺳﺮوﺻﺪا، ﺑﺪ ﺗﻠﻘﻲ می ﺷﺪ. ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﺧﻮب، ﺷﻬﺮوﻧﺪ ﻣﻄﻴﻊ و آرام و ﺳﺮ ﺑﻪ زﻳﺮ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺳﺮش ﺑﻪ ﻛﺎر ﺧﻮدش ﮔﺮم اﺳﺖ و ﭘﺎ از ﮔﻠﻴﻢ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻴﺮون ﻧﻤﻲﻛﺸﻴﺪ و اﮔﺮ ﻛﺴﻲ اﻳﻦ اﻟﮕﻮ را رﻋﺎﻳﺖ ﻧﻤﻲﻛﺮد و ﻛﻨﺠﻜﺎوی ﻣﻲﻛﺮد، ﺳﺆال ﻣﻲﭘﺮﺳﻴﺪ و ﭼﺎﻟﺶﻫﺎی ﻓﻜﺮی اﻳﺠﺎد ﻣﻲﻛﺮد آدم ﻣﺎﺟﺮاﺟﻮ و دردﺳﺮﺳﺎزی تلقی می شد.


دﻧﻴﺎ اﻣﺎ، در ﺣﺮﻛﺖ اﺳﺖ. زﻣﺎﻧﻪ ﻧﻤﻲاﻳﺴﺘﺪ و ﺷﺮاﻳﻂ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻲﻛﻨﺪ. اﻳﻦ روزﻫﺎ، دوره ی دﻳﮕﺮی اﺳﺖ، دوره ی اﻧﻘﻀﺎی ﻋﻤﺮ ﺟﻮاﻣﻊ ﺑﺴﺘﻪ و ﺳﺮ ﺑﻪ زﻳﺮ و ﺗﻚ ﺻﺪاﻳﻲ!


در دﻫﻜﺪه ی ﺟﻬﺎﻧﻲ اﻣﺮوزی، ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻟﺐ از ﻟﺐ ﻧﻤﻲﮔﺸﺎﻳﺪ ﻧﻤﺮه ی اﻧﻀﺒﺎط «ﺑﻴﺴﺖ» ﻧﻤﻲﮔﻴﺮد ﺑﻠﻜﻪ ﻧﻤﺮه ی «ﻫﻮﺷﻴﺎری» و «ﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﭘﺬﻳﺮی» او «ﺻﻔﺮ» ﻣﻲﺷﻮد! 

ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺎدگی!





زندگی فراتر از محدودیت ها




ایمی پِردی (Amy Purdy) در سال 1979 در لاس وگاس متولد شد. از کودکی رویای سفر به همه جای دنیا را داشت و زندگی در جایی پر از برف. و بالاخره در 14 سالگی اسنوبرد رو امتحان کرد و بسیار به این ورزش علاقه مند شد. او تمام اوقات فراغت خودش رو به این ورزش گذراند.


19 ساله بود، دقیقا یه روز بعد از اینکه از دبیرستان فارغ التحصیل شد، به جایی پر از برف نقل مکان کرد و ماساژ تراپیست شد. برای اولین بار بود که در زندگی، خود را آزاد و مستقل می دید.


اما

در همان سال، یک روز وقتی از سر کار به خانه برگشت، احساس خستگی شدید کرد و 24 ساعت بعد در بیمارستان زیر دستگاه تنفس مصنوعی بود، نایسریا مننژیتیس. به دلیل شوک سپتیک، اختلال در خون رسانی، ایمی هر دو پای خود را از زیر زانو از دست داد و هر دو کلیه اش از کار افتاد. طحالش را از بدنش خارج کردند و شنوایی گوش چپ ش را از دست داد. پزشکان تنها 2 درصد شانس زنده ماندن برایش قایل بودند. 

  


"اگر کسی به من میگفت من هر دو پایم را در نوزده سالگی از دست میدهم، هرگز تصور نمیکردم بتوانم با این موضوع کنار بیایم.

ولی این اتفاق افتاد و من فهمیدم چیزهای زیادی برای زندگی کردن وجود دارد و تمام زندگی من در پاهایم خلاصه نمی شود."


7 ماه بعد به همراه پزشک معالجش برای اولین بار پاهای مصنوعی برای اسنوبورد طراحی کرد تا بتواند دوباره اسنوبرد را امتحان کند. یک سال بعد مقام سوم اسنوبرد را در مسابقات کوه های ماموث به دست آورد. موفقیت هایش روز به روز بیشتر شد و به عنوان بهترین ورزشکار دارای معلولیت شناخته شد.


در همان سال در مسابقه تلویزیونی "رقص با ستارگان" آمریکا شرکت کرد و با رای مردم و داوران به مقام دوم رسید، رایی که نه از روی دلسوزی که از روی استعداد او و شگفتی طرفدارانش بود.


و در آخر؛ رقصی که ایمی به پدرش تقدیم کرد...

افتاد و برخاست... که فاتحان بر زمین می افتند اما بر زمین نمی مانند و در امتداد صعود بلند خویش، جان سخت و پرتوان، معنای ناخوش سقوط را منکوب می کنند.




افتخارات ورزشی


۲۰۱۴ - مدال برنز بازی‌های پارالمپیک زمستانی ۲۰۱۴ سوچی - روسیه در رشتهٔ «اسنوبرد کراس»


۲۰۱۱ - مدال طلای «بازی‌های پارالمپیک زمستانی ۲۰۱۱ کاردرونا - نیوزیلند» در رشتهٔ «پارا اسنوبرد کراس»

نذار دیر بشه ....


 بعضی وقتا
به اونی که دوسش داری هزار بار فرصت میدی
که حرفشو بگه ..
حرفی که جفتتون میدونید چیه
اما گفتنش با نگفتنش تومنی صَنّار توفیر داره !

یه بهـونه پیدا میکنی که زنگ بزنی
که پیام بدی
که بگی چرا درِ گنجه بازه ؟
چرا دُمِ ...
اما نه .. نمیشه
نمیگه که نمیگه ...

دوست داشتنتون دیگه از دهن میفته ..

حالا بعدا ، هر چقدم مستقیم بهت بگه 
هــر چقـــد داد بزنه دوست داشتنشو .. نمیشه

اون آدم توو حس و حالِ اون موقع ات جا موند ..

میفهمی چی میگم رفیـق .. ؟
نذا از دهن بیفته ...

#مریم_قهرمانلو




بهتر باشیم


یکی از کارهای عیال بنده این است که هر روز برای گنجشک ها آب می گذارد.
غذای اضافه ای که قابل مصرف برای گربه باشد در پاکت جدا قرار می دهد
می گویند گربه ها پر رو می شوند ولی ما یک خانم گربه داریم که هر دو هفته یکبار پیدایش میشود و غذایش را می گیرد و می رود. گاهی هم جلو در خوابش می برد.

اون روزها مردم خیلی مرام داشتند. در سنگ قبرشان هم یک حفره بود تا پرنده ها از این حفره آب بخورند. 

 این روزها اگر کمی به سر و وضع گنجشک ها نگاه کنید متوجه می شوید چقدر تشنه اند.
قدیم جوی قناتی بود. در خانه ها حوضی بود. جوی آبی بود. درختی بود و کم و زیاد پرنده ها سیراب بودند. اما حالا بخاطر شرایط اقلیمی بیشتر آنها به دشت و صحرا میروند و غروب گروه گروه به آبادی بر می گردند.

پرنده ها و گربه ها در واقع رفتگران طبیعتند. 
در زندگیمان اگر کمی به آنها توجه کنیم کلی از انرژی های منفی خالی میشه
میتوان کاسه ای کوچک را به انها اختصاص داد تا هر روز از آن آب بخورند. همینطور غذاهای اضافه را بجای تولید زباله تر میتوانید به گربه ها بدهید.

م. علوی



خوب یا بد ؟



تصور کنید، مردی که همسرش به شدت بیمار است و چیزی به مرگش نمانده. تنها راه نجات یک داروی بسیار گران قیمت است که در شهر فقط یک نفر هست که آن را می فروشد. مرد فقیر داستان ما، هیچ پولی ندارد، هیچ آشنایی هم برای قرض گرفتن ندارد. به سراغ دارو فروش می رود و التماس می کند. به دست و پایش می افتد و عاجزانه خواهش می کند آن دارو را برای همسر بیمارش به عنوان وام یا قرض به او بدهد. دارو فروش به هیچ وجه راضی نمی شود. به هیچ وجه. حالا مرد ما دو راه دارد. یا دارو را بدزدد و یا نظاره گر مرگ همسرش باشد. مرد دارو را شبانه می دزدد و همسرش را از مرگ نجات می دهد. پلیس شهر او را دستگیر می کند.

کلبرگ، روانشناس و نظریه پرداز بزرگ قرن بیستم، با طرح این داستان از مردم خواست به دو سوال جواب دهند:

1- آیا کار آن مرد درست بود؟
2- آیا برای این دزدی، مرد باید مجازات شود؟ چرا؟

داستان معروف کلبرگ تمام بزرگان دنیا را به چالش کشید. وی پس از طرح آن گفت از روی جوابی که می توانید به این سوال بدهید من می توانم میزان هوش و شعور اجتماعی شما را تشخیص دهم و مهمترین قسمت این سنجش، پاسخ به سوال "چرا" در سوال دوم بود. هر کس جواب متفاوتی می داد. حتی سیاستمداران بزرگ دنیا به این سوال پاسخ دادند.
پاسخ این سوالات چیست؟

کمی با خود بیاندیشید .....