آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

زمین ایمان آورد و جهان سبز شد

زمین سردش بود، زیرا ایمانش را از دست داده بود ؛ نه دانه ای از دلش سر در می آورد و نه پرنده ای روی شانه هایش آواز می خواند. قلبش از ناامیدی یخ زده بود و دستهایش در انجماد تردید مانده بود. خدا به زمین گفت: عزیزم ایمان بیاور تا دوباره گرم شوی. اما زمین شک کرده بود، به آفتاب شک کرده بود، به درخت شک کرده بود، به پرنده شک کرده بود.
خدا گفت: به یاد می آوری ایمان سال پیشت چگونه به پختگی رسید؟ تو داغ پر شور بودی و تابستان شد، و شور و شوقت به بار نشست و کم کم از آن شوق و بلوغ به معرفت رسیدی، نام آن معرفت را پاییز گذاشتیم. اما...  


من به تو گفتم که از پس هر معرفتی، معرفت دیگری است، و پرسیدمت که آیا می خواهی تا ابد به این معرفت بسنده کنی؟
تو اما بی قرار معرفتی دیگر بودی. و آنگاه به یادت آوردم که هر معرفت دیگر در پی هزار رنج دیگر است. و تو برای معرفتی نو به ایمانی نو محتاجی. اما میان معرفت نو و ایمان نو ، فاصله ای تلخ و سرد است که نامش زمستان است.فاصله ای که در آن باید خلوت و تامل و تدبیر را به تجربه بنشینی، صبوری و سکوت و سنگینی را. و تو پذیرفتی.  

 


اما حال وقت آن است که از زمستان خود به در آیی و دوباره ایمان بیاوری و آنچه را از زمستان آموختی در ایمان تازه ات به کار بری. زیرا که ماندن در این سکوت و سنگینی رسم ایمان نیست، ایمان شکفتگی و شور و شادمانی است. ایمان زندگی است
پس ایمان بیاور، ای زمین عزیز ! 


و زمین ایمان آورد و جهان گرم شد. زمین ایمان آورد و جهان سبز شد. زمین ایمان آورد و جهان به شور و شکفتگی و شادمانی رسید.
نام ایمان تازه زمین، بهار بود. 

عرفان نظرآهاری

گلچینی از سخنان دکتر علی شریعتی

  • روحی که در درد پخته می شود آرام می گیرد. احساسی که در هیچ گوشه ای از هستن آرام نمیتواند یافت ، آرام میگیرد . کسی که میداند کسی از راه نخواهد رسید به یقین می رسد . غم هنگامی بی آرامت می کند که دلواپس شادی هم باشی، آرامش غمگین! سکوت بر سر فریاد . سکونت گرفتن در طوفان !
    آشنا یعنی همخانه« من » در دیار «تنهایی » ، هم میهن من در سرزمین غربت

  • شهرت طلبی برای فراموش کردن خود در دیگران است یا یافتن کاذب خویش در دیگران
  • چه تلخ است میوه درخت بینایی! چه سخت و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمیتواند سرش را کلاه بگذارد

  • دست اندر کار آفرینشی دشوار و پر شکوهم ، یک هیرا گیری مطلق و ناتمام .یک انتحار آرام و خود آگاهانه و طولانی .

  • من اکنون ، شب و روز ، در جستجوی همه آن من هایی ام که این طبیعت بیگانه ، به حیله و «بی حضور من » ، بر من تحمیل کرده است ، تا همه را در پای « او » که به اعجاز خویش به اندرونم پا گذاشته است . قربانی کنم.

    در خونبهای این اسماعیل ، هیچ فدیه ای را نخواهم پذیرفت که میدانم « خود حجاب خودم و باید از میانه بر خیزم »

    چه خوب است آفریدگار خویش بودن ! اما … آسان نیست

    جوهری که هویت خویش را نیافته است جوهر رنج است . کسی که با «خود » نیست ! چه تنهایی سختی

  • وحشی ترین « غرور» های پولادین و طوفانی ترین « عصیان » های آتشین ، در اوج صعو دش ، در آخرین نقطه جستنش ، فواره ای است که پس از گریختن از تنگنای تاریک جبر ، در جستجوی آرام یافتن ،به دعوت جاذبه ای ، سر فرود می آورد تا خود را در دامان خویشاوندش محو کند و رها گشته از بند هر بیگانگی ، از حیرت دردناک رهایی در پیوند خویشاوندش رها گردد.
  • چرا می آسایی ؟ تا بتوانم کار کنم! چرا کار می کنی؟ تا بتوانم بیاسایم. تولید برای مصرف و مصرف برای تولید .انسان امروز چه می کند ؟ این همه رنج و تلاش سرسام آور برای چیست؟ برای تهیه وسایل آسایش .
    آسایش زندگیش فدای ساختن ِ وسایل آسایش زندگی

  • آن هایی که رفتند کاری حسینی کردند،و آن هایی که ماندند باید کاری زینبی کنند و گر نه یزیدی اند.
  • ای آزادی چه زندان ها که برای تو نکشیده ام و چه زندان ها که نخواهم کشید!

    هر کس آنچنان میمیرد که زندگی می کند.

    هنر سخن از ماورا است از آنچه که می بایست باشد اما نیست.

    چقدر روح محتاج فرصت هایی است که در آن هیچ کس نباشد!

  • خدایا به هر کس دوست می داری بیاموز که ” عشق” از “زندگی کردن” بهتر است.
    و هر که را بیشتر دوست می داری، بچشان که ” دوست داشتن” هم از “عشق” بالاتر است.

    روشن فکران را به بیرون رانده اند و چوپانانشان خودشان – معلم شهید شریعتی

  • ای عشق تا پیاده نمانم ، سوارم نخواهی کرد. تا بی پناه نگردم پناهم نخواهی داد . تا نیفتم دستم را نخواهی گرفت…و می دانم
    مرا از رنج «داشتن » برهان !
    اسماعیل من ارام و صبور جان بسپار!…

  • خوب بودن ! کلمه هیجان اوری نیست ، خوبی در فارسی ، شکوه و عظمت خارق العاده ندارد ، با متوسط بودن و بی بو و بی خاصیت بودن هم صف است . خوب بودن در نظر ما یعنی بد نبودن ! و این معنی مبتذلی ست !

  • «صمیمانه ترین نامه ها نامه هایی است که به هیچکس مینویسیم» و« سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کند» و اینها است «حرف هایی که هر کسی برای نگفتن دارد».

  • کسی که نمی خواهد ببیند پلک هایش را بیثمر چرا بگشاید ؟ آنگاه که هیچ چیز در زندگی به دیدن نیرزد ، آنگاه که هیچ تماشایی نیست ، دریغ است که نگاهی را که جز برای دیدار های پرشکوه و ارجمند نساخته اند بیهوده به هدر داد

  • چه هراس انگیز است چراغی برافروختن در آنجا که جز زشتی هیچ نیست!

  • شرک جدید در مدنیت از شرک قدیم در جاهلیت هم خدایان بیشتری دارد هم خدایان پست تری.  

  • من دیگر ناله نمی کنم

  • نه…

    من دیگر ناله نمی کنم ، قرنها نالیدن بس است

    می خواهم فریاد بزنم!

    اما اگر نتوانستم سکوت می کنم

    خاموش بودن بهتر از نالیدن است …

    —————————–

    به من بگو نگو ، نمی گویم؛

    اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم

    من می فهمم!!

    « دکتر علی شریعتی »

    پروردگارم ،مهربان من

  • از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!

    در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است

    و هر زمزمه ای بانگ عزایی

    و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی …

    در هراس دم می زنم

    در بی قراری زندگی می کنم

    و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است

    من در این بهشت ،

    همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.

    “تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی”

    “کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم”

    دردم ، درد “بی کسی” بود

    « دکتر علی شریعتی»

  • در زندگی طوری باش که انانکه خدا را نمی شناسند ،تورا که می شناسند خدا را بشناسند!
    (دکتر شریعتی)

     چه بسیارند کسانی که همیشه حرف می زنند بیآنکه چیزی بگویند و چه کم اند کسانی که حرف نمی زنند اما بسیار می گویند.

  • و چه شگفت است آشنایی در پس بیگانگی ، خوشاوندی پنهان در ناآشنایی!
  • هر کس به اندازه ی عصیانی که دارد ارزش دارد.
  • شرم از خویش ، عالیترین اوج خودآگاهی است.

  • اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد

  • اکنون زمان منتظر یک تن است. همه چیز در انتظار یک فرد است. فردی که تجسم همه ارزشهایی است که دارد نابود می شود و مجسمه همه ایده آل هایی است که بی یتور و بی حامی مانده و مظهر عقیده و ایمانی است که بهترین پاسدارانش به خدمت دشمن رفته اند . آری اکنون در انتظار این است که یک مرد چه می کند ؟

  • زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها باید به اجبار خفت دکتر شریعتی

  • حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود کاش بجای نشان دادن زخمهای تنش افکارش را نشانمان می دادند

  • عشق یک جوشش کور است
    و پیوندی از سر نابینایی،
    دوست داشتن پیوندی خودآگاه
    واز روی بصیرت روشن و زلال.

  • عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و
    هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،
    دوست داشتن از روح طلوع می کند و
    تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.

    عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست،
    و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد
    دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.

    عشق طوفانی ومتلاطم است،
    دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت.

    عشق جنون است
    و جنون چیزی جز خرابی
    و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست،
    دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود
    و فهمیدن و اندیشیدن رااززمین میکند
    و باخود به قله ی بلند اشراق میبرد.

    عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند،
    دوست داشتن زیبایی های دلخواه را
    در دوست می بیند و می یابد.

    عشق یک فریب بزرگ و قوی است ،
    دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی،
    بی انتها و مطلق.

    عشق در دریا غرق شدن است،
    دوست داشتن در دریا شنا کردن.

    عشق بینایی را میگیرد،
    دوست داشتن بینایی میدهد.

    عشق خشن است و شدید و ناپایدار،
    دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.

    عشق همواره با شک آلوده است،
    دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر.

    ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم،
    از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر.

    عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند،
    دوست داشتن جاذبه ای در دوست ،
    که دوست را به دوست می برد.

    عشق تملک معشوق است،
    دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.

    عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند،
    دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد
    ومیخواهد که همه ی دل ها آنچه را او از دوست
    در خود دارد ،داشته باشند.

    در عشق رقیب منفور است،
    در دوست داشتن است که:
    “هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
    که حسد شاخصه ی عشق است
    عشق معشوق را طعمه ی خویش میبیند
    و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
    و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و
    معشوق نیز منفور میگردد

    دوست داشتن ایمان است و
    ایمان یک روح مطلق است
    یک ابدیت بی مرز است
    از جنس این عالم نیست.”

    دکتر علی شریعتی

    می خواستم زندگی کنم راهم را بستند ستایش کردم گفتند خرافات است عاشق شدم گفتند دروغ است گریستم گفتند بهانه است دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم

  • مگر نه حرفهایی هست برای نگفتن ، غیر از حرفهایی که نمی توان گفت یا خوب نیست گفتنش یا…نه! حرفهایی هست برای نگفتن وارزش عمیق هر کس حرفهایی است که برای نگفتن دارد.
    وکتاب هایی هست برای ننوشتن ومن اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی که باید قلم را بشکنم و دفتر را پاره کنم و جلدش را به صاحبش پس دهم وخود به کلبه بی در وپنجرهای بخزم و کتابی را آغاز کنم که نباید نوشت.
    جلد سوم ،جلد مشکلی است،ازهمه ی راه ها وبی راهه هایی که تا کنون آمده ام صعب تر وسخت تر است …باید خود را برای آغاز چنین سفری آماده کنم قدرت تحمل وصبرم را افزون تر سازم وپس از همه ی کوشش ها وتمرین ها از خداوند نیز یاری توفیق بخواهم.
    و شما ای مردم ! ای دوست من ، خویشاوند من ، ای خواننده ی عزیز نوشته های من ! ای که سال ها است چشم به نوک این قلم دوخته اید تا از آن سخن بشنوید ، تا، نگاه تان قدم به قدم ، کلمه به کلمه رفتن آن را دنبال کند و از هر جا می گذرد ، به هر جا می رود پا بر جای پای آن بنهد وهمه جا را بدرقه کند ، شما از یک تصویر ، تصویر در قالب گرفته ی بر دیوار چه می خواهید ؟ قابی که بر حرم دیوار میخکوب شده است ، چشمی که بر سنگ قبر شهید گمنامی برای ابد ثابت مانده است ؟
    وشما ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت وشما ای چشم هایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت .
    وشما ای کسانی که هرگاه که حضور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم، پس از این مرا کمتر خواهید دید…
  • هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود
    هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
    و هنگامی تشنه آتش شدم که در برابرم دریا بود و دریاو دریا….

  • اما آنکه مسئول است، مسئول ساختن است نباید ویران کردن را بیاموزد!؟
  • برای کسی که ناله نیز نمیتواند ، که حلقوم فریاد ندارد ، قلب عصیان ندارد چه می گویم؟ حتی نمیتواند بلرزد ، اخم کند نمیتواند در این خلوت مرگ بار تنهایی حتی بر پیشانیش مشت بزند نمیتواند تحمل کند نمیتواند…نمیتواند بگرید…
    نمیدانی برای یک اسکلت درد کشیدن چگونه سخت است ! تا کجا سخت است

  • یا ایها المدثر…
    ای در جامه ی خویش پیچیده برخیز و جامه ات را پاکیزه ساز و پلیدی را هجرت کن

  • نمیتوانم سکوت را تحمل کنم نمیتوانم چیزی بگویم ولی ساکت خواهم ماند .
    اما من اکنون احساس کسی را دارم که درد جان سپردن را تحمل می کند
    و میداند که از آن پس آرامش است و نجات و خسته از رنج زندگی که
    « جز احتضاری که یک عمر به طول میانجامد هیچ نیست »
    سر به زانوی معشوق خویش خواهم نهاد
    و سیراب و سرشار در زیر دست های او که دو مسیح خاموشند ،
    نوازش خواهند شد
  • و پیش از اینکه بیندیشی که چه بگویی بیندیش که چه می گویم

  • دنیا را بد ساختند!
    کسی را که دوست داری، دوستت ندارد!
    کسی که تو را دوست دارد، تو دوستش نداری!
    اما کسی که تو دوستش داری و او هم دوستت دارد، به رسم و آیین زندگانی به هم نمیرسید!
    و این رنج است!
    زندگی یعنی این!
  • من چیستم؟
    لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب
    که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان
    در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ
  • دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،
    آدمی را همواره در پی گم شده اش،
    ملتهبانه به هر سو می کشاند!

  • حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد!
  • از انسانها غمی به دل نگیر
    زیرا خود نیز غمگینند! با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند!
    زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند.
    پس دوستشان بدار حتی اگر دوستت نداشته باشند!
    دکتر علی شریعتی
  • شما : ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید !
    پس از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت.
    و شما : ای چشمهایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید !
    پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت.
    و شما : ای کسانی که هرگاه حضور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم…
    پس از این مرا کمتر خواهید دید !!
    « دکتر علی شریعتی »

  • متن زیر قسمتی از نامه دکتر علی شریعتی است که در کتاب آری این چنین بود برادر آورده است.مخاطب نامه بردگانی هستند که دکتر شریعتی (به هنگام بازدید از اهرام مصر و مشاهده شکوه و عظمت آنها و همچنین نقل قول راهنما توریست ها که از رنج هایی که بردگان در آن زمان متحمل می شدند) بر آن شد تا نامه ای به آن بردگان بنویسند:
  • ما اکنون، به ظاهر برای کسی بیگاری نمی کنیم، آزاد شده ایم، بردگی برافتاده است.اما به بردگی یی بدتر از سرنوشت تو محکوم شده ایم. اندیشه ما را برده کرده اند. دلمان را به بند کشیده اند و اراده مان را تسلیم کرده اند، و ما را به عبودیتی آزادگونه پرورده اند و با قدرت علم، جامعه شناسی، فرهنگ، هنر، آزادیهای جنسی، آزادی مصرف و عشق به برخورداری و فرد پرستی، از درون و از دل ما، ایمان به هدف، مسئولیت انسانی و اعتقاد به مکتب او را پاک برده اند. و اکنون برادر، ما در برابر این نظام های حاکم، کوزه های خالی زیبایی شده ایم که هر چه می سازند، می بلعیم.

     

  • شرافت مرد ، به بکارت زن میماند! …
    یکبار که لکه دار شود ، دیگر قابل جبران نخواهد بود! … 

  •  

    الهی! هر که را عقل دادی چه ندادی ، و هر که را عقل ندادی چه دادی ؟!!!
    خدایا : عقیده مرا ازدست ” عقده ام”مصون بدار.
    خدایا : به من قدرت تحمل عقیده “مخالف” ارزانی کن .
    خدایا : رشدعقلی وعلمی مرا از فضیلت “تعصب” “احساس” و “اشراق” محروم نساز.
    خدایا : مرا همواره اگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسی قضاوت نکنم.
    خدایا : جهل آمیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست نسازد.
    خدایا : شهرت منی را که:”میخواهم باشم” قربانی منی که ” میخواهند باشم” نکند.
    خدایا : درروح من اختلاف در “انسانیت” را به اختلاف در فکر واختلاف در رابطه با هم میامیز. آن چنان که نتوانم این سه قوم جدا از هم را باز شناسم.
    خدایا : مرا به خا طر حسد کینه و غرض عمله در امان دار.
    خدایا : خودخواهی را چندان درمن بکش تاخودخواهی دیگران را احساس نکنم واز آن در رنج نباشم.
    خدایا : مرا در ایمان « اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق« باشم.
    خدایا: « تقوای ستیزم» بیاموز تا درانبوه مسوولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.
    خدایا : مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن. لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

  • ( برگرفته از نیایش نامه دکتر علی شریعتی )

  • قوانین مورفی قوانین حاکم بر زندگی


     قــوانین مــورفی مــجموعه ای از قوانین حاکم بر زندگی هستند کـه اکثر آنها از بدبینی نـشات گـرفتـه و جـنـبـه شوخی دارند امـا بسیاری از آنها نیز واقعیت هستند. 

      

    هر چیزی راکه میخواهید، نمیتوانید داشته باشید و آنچه را که دارید نمی خـواهیـد قــوانین مــورفی مــجموعه ای از قوانین حاکم بر زندگی هستند کـه اکثر آنها از بدبینی نـشات گـرفتـه و جـنـبـه شوخی دارند امـا بسیاری از آنها نیز واقعیت هستند.

    قوانین مورفی توسط شخصی بنام کاپیـتـان ادوارد مورفی مهندس نیروی هوایی، در سـال ۱۹۴۹ پـا بـه عـرصه حضور گذاشت. وی هنگامی که روی پروژه ای در نیـروی هـوایـی مشغول بررسی روند کار بود متوجه شد که تراسفورماتوربه صـورت نـادرسـتی سیم پیچی شده در مـورد تکنسین مربوطه چنین گفت: اگر این تکنسین راهی باشه تا بتونه کـارشـو درسـت انـجـام نده، اون راهو پیدا میکنه قـوانین مورفی اکنون افزون بر هـزاران قانون می بـاشد کـه توسط افراد گوناگون در سراسر جهان گرد آمده و مـجـموعـه ای ازقـوانـیـن حـاکـم بر زنـدگی هسـتند کـه اکثر آنها از بدبینی نشات گرفته و جنبه شوخی دارند امـا بسـیاری از آنها نیزعینیت و واقعیت دارند.

    اکنون به برخی از این قوانین توجه کنید:

    ▪ اگـر قـرار بـاشه کاری خراب بشه و درست پیش نره، حتما خراب می شـه آن هـم در نامناسبترین زمان!

    ▪ اگر احتمال داشته باشه چندین کار خراب بشه، آن کـاری که بیشترین ضرر را خواهد زد درست پیش نخواهد رفت!

    ▪ همه چیز در حال بدتر شدن است!

    ▪ لبخند بزنید فردا همه چیز بدتر و وخیمتر خواهد شد.

    ▪ احتمال آنکه یک شیء آسیب ببیند نسبت مستقیم دارد با ارزش آن!

    ▪ همه کارها بیشتر از آنچه تصور میکنید بطول خواهد انجامید!

    ▪ اگر شما تصمیم به انجام کاری میگیرید پیش ازآن لازم است ابتدا کار دیگری را انجام دهید!

    ▪ هر راه حلی مشکل جدیدی پدید می آورد!

    ▪ شما هنگام صبحانه خوردن هیچگاه نمیتوانید تعیین کنید کدام طرف نان را باید کره بزنید!

    ▪ هرگاه جسم بـا ارزشی از دست شما به زمین می افتد به غیر قابل دسترس ترین مکان میرود (حلقه برلیان یا داخل سطل زباله می افتد و یا در چاه فاضلاب)!

    ▪ شما هر موقع دنبال چیزی می گردید هـمیشه در آخـرین مـکانی که آن را جستجو میکنید می یابیدش!

    ▪ هیچ اهمیتـی ندارد که شما به چه اندازه دنبال جنسی بگردید به محض آنکه آن را خریدید آن را در مغازه ای دیگر ارزانتر خواهید یافت!

    ▪ همواره در خیابان در هنگام رانندگی ماشینها در لاین دیگر سریعتر حرکت میکنند!

    ▪ زمانی که دستگاه معیوب خود را نزد تعمیرکار می برید کاملا بی عیب و درست کار خواهد کرد!

    ▪ هر فردی راهی برای ثروتمند شدن در ذهنش دارد که عملی نمیباشد!

    ▪ هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است ویا غیر اخلاقی و یا چاق کننده!!

    ▪ هر کسی پول بیشتری دارد حکمرانی میکند!!

    ▪ هیچ عمل نیکی بدون مجازات نخواهد ماند!!

    ▪ هرگاه شما چیزی را در جای امنی قرار میدهید تا گم نشود دیگر هیچگاه نمیتوانید پیدایش کنید!

    ▪ در ورزش گلف بهترین ضربه ها همیشه زمانی زده میشود که تنها باشید و بدترین آن هنگامی که در جمعی بازی می کنید و یا با فردی بازی میکنــید که میخواهید او را با بازی خود تحت تاثیر قرار دهید!!

    ▪ هر چیزی را که می خواهید، نمیتوانید داشته باشید و آنچه را که دارید نمیخواهید!

    ▪ احتمال آنکه کاری را که انجام میدهید دیگران ببـینند نـسب مسـتقیم دارد با میزان احمقانه بودن کار شما!

    ▪ سنگین بودن ترافیک نسبت مستقیم دارد با میزان عجله شما برای زود رسیدن به مقصد!

    ▪ هنگام ورود به پمپ بنزیـن جـایگاهـی را که انتخاب می کنید همیشه طولانی تر از جایگاه های دیگر خواهد بود.

    ▪ هیچ اهمیتی ندارد من کجا میروم، من آنجا هستم!

    ▪ هر کسی میتواند مدرک دانشگاهی بگیرد اما صاحب عقل نخواهد شد!

    ▪ زباله از خلاء بیزار است آنقدر انباشته میگردد تا فضای موجود را پر کند!

    ▪ هرگاه کفش نو را برای اولین بار به پا کنید همه پایشان را روی آن خواهد گذاشت!

    ▪ زمانی که می خواهید لکه روی شیشه پنجره را پاک کنید همیشه لکه سمت دیگر شیشه میباشد!

    ▪ قانون بقاء کثیفی: برای تمیز کردن هر چیزی چیز دیگری باید کثیف گردد!!

    ▪ اگر امری احتمال دارد اتفاق بیافتد و خیلی هم خوشایند باشد،هرگز اتفاق نخواهد افتاد!

    ▪ اگر حق با شما باشد هیچکس حرف شما را باور نخواهد کرد!

    ▪ قوانین مانند تار عنکبوت می باشند تنها افراد ضعیف و فقیران به دام آن میافتند در صورتی که ثروتمندان و صاحبان قدرت آن را پاره کرده و میگریزند!!

    ▪ دو عنصر در طبیعت فراوان میباشند: یکی هیدروژن و دیگری حماقت!!

    ▪ جاده رسیدن به موفقیت همواره در دست ساختمان است!

    ▪ هرگاه چیـزی را دور بیاندازید به محض آنکه دیگر به آن دسترسی نداشته باشید به آن نیاز پیدا خواهید کرد!

    ▪ کار تیمی همواره ضروری می باشد چون به شما اجازه می دهـد تـا در صورت بروز مشکل فرد دیگری را نکوهش کنید!

    ▪ احتـمـال آنـکه طـرف نانی که به آن کره مالیده شده است بروی فرش بیافتد نسبت مستقیم دارد به قیمت فرش!

    ▪ شما هیچگاه نمی توانید با نگاه کردن به خطـوط راه آهـن، بـگویـید که قطار از کدام سمت خواهد آمد!

    ▪ ۰ = ثابت = عقل*زیبایی*در دسترش بودن (معادله یـافتـن همسر بـه ایـن مفـهوم کـه هیـچ دختـر و زنی وجود ندارد که هر سه این خصوصیات را دارا باشد)!!

    ▪ ماشینی که روبروی شما در حرکت است همیشه سرعتش از شما کمتر است!

    ▪ هر چه عقیده ای مسخره تر باشد احتمال موفقیت آن بیشتر می باشد!!

    ▪ افرادی که می توانند بهترین نصیحت ها را بکنند، نصیحت نمی کنند!!

    ▪ دود سیگار هـمواره به سمت افراد غیـر سیـگاری حـرکت خواهد کرد، بدون توجه به سمت وزش باد!

    ▪ جای پارک مناسب ماشین همیشه سمت دیگر خیابان میباشد!

    ▪ برای هر عملی یک انتقاد برابر و مخالف آن وجود دارد!!

    ▪ دوستان می آیند و می روند اما دشمنان انباشته میگردند!

    ▪ هرگاه به دروغ به رئیس خود بگویید که علت تاخیر شما پنچر شدن چرخ ماشینتان بوده روز بعد چرخ ماشین شما پنچر خواهد شد!

    ▪ تقریبا داخل شدن به کاری از خارج شدن از آن آسانتر است!

    ▪ هیچ چیز هیچگاه بهتر نشده و نخواهد شد!