آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

جهان سوم

جهان سوم جایی است ، که اگر بخواهی کشورت را آباد کنی 

 خانه ات خراب خواهد شد  

و اگر بخواهی خانه ات را آباد کنی باید در تخریب مملکتت بکوشی. 

پرفسور محمود حسابی


سخنرانی فراموش نشدنی

سخنرانی فراموش نشدنی ویکتور هوگو بزرگ‌ترین شاعر سده نوزدهم فرانسه و شاید بزرگترین شاعر در گستره ادبیات فرانسه در مجلس فرانسه که بعنوان یکی از تاثیر گذارترین سخنرانی های دو قرن اخیر همواره در یادها خواهد ماند. 

 

برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن حکومت بیشتر از یک قاتل عادی حق قاتل شدن نداشته باشد، و وقتیکه بصورت حیوانی درنده حمله کند، با خودش نیز چون با حیوانی درنده عمل شود.  برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن جای کشیش در کلیسای خودش باشد و جای دولت در مراکز کار خودش، نه حکومت در موعظه مذهبی کشیشان دخالت کند و نه مذهب به بودجه و سیاست دولت کاری داشته باشد.برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن، همچنانکه قرن گذشته ما قرن اعلام تساوی حقوق مردان بود، قرن حاضر ما قرن اعلام برابری کامل حقوقی زنان با مردان باشد.برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن آموزش عمومی و رایگان، از دبستان گرفته تا کلژدوفرانس، همه جا راه را به یکسان بر استعدادها و آمادگی ها بگشاید. 

 

 هرجا که فکری باشد کتابی نیز باشد. نه یک روستایی بی دبستان باشد، نه یک شهر بی دبیرستان، نه یک شهرستان بی دبیرستان،و برای پی ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن بلای ویرانگری بنام گرسنگی جایی نداشته باشد. شما قانونگزاران، از من بشنوید که : فقر آفت یک طبقه نیست، بلای همه جامعه است .رنج فقر رنج یک فقیر نیست، ویرانی یک اجتماع است. احتضار طولانی فقیر است که مرگ حاد توانگر را به دنبال میاورد. 

 فقر بدترین دشمن نظم و قانون است.فقر نیز، همانند جهل، شبی تاریک است که الزاما میباید سپیده ای بامدادی در پی داشته باشد.

در کجا ایستاده اید ؟

روزی بچه شتری از مادرش پرسید : چند سوال دارم میتوانم بپرسم مادر ؟
مادرش گفت : حتما عزیز . چیزی ناراحتت کرده ؟
چرا ما کوهان داریم ؟
خب پسرم , ما حیوانات بیابان هستیم . در کوهانمان آب و غذا ذخیره میکنیم تا در بیابان که چیزی پیدا نمیشود بتوانیم دوام بیاوریم .
چرا پاهای ما دراز و کف پای ما گرد است ؟
پسرم برای اینکه بتوانیم تند در بیابان راه برویم
چرا مژه های بلند و ضخیم داریم ؟ بعضی وقت ها جلو دیدم را میگیرند .
این مژه های بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشم های ما را در مقابل باد و شن های بیابان محافظت میکند .
فهمیدم , پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابانیم . پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است . و مژه هایمان نیز برای حفاظت در برابر شن های بیابان است . فقط یک سوال دیگر دارم.
بپرس
پس مادر .. ما در این باغ وحش چه میکنیم ؟ !!!

مهارت ها , علوم , توانایی , و تجارب فقط زمانی اثر بخش است که شما در جایگاه واقعی و درست خود باشید . الان شما در کجا قرار دارید ؟
توانمدی , مهارت , تحصیل , تجربه پتانسیل لازم جهت رشد و حرکت را فراهم مینماید . لیکن این حرکت نیازمند بستر و مسیر مناسب نیز می باشد .

تمام داشته های ما

تمام داشته های ما هدایایی است که ما تنها برای بدست آوردنشان زحمتی متحمل نشده ایم بلکه شایستگی آنها را نیز نداشته ایم . آیا هرگز به زیبایی غروب آفتاب اندیشیده ای ؟ آیا لیاقتش را داری ؟ آیا هیچ گاه به نغمه دلنشین فاخته ای که از دور دست به گوش میرسد فکر کرده ای ؟  

آیا استحقاق آن را داری ؟

برای داشتن نسیمی که از میان شاخ و بر گ های درختان کاج می وزد و یا رودی که رقص کنان به سوی اقیانوس در حرکت است و یا آسمان زیبای پرستاره , چه کرده ای ؟؟؟…………..

در حقیقت ما سزاوار این همه نعمت نبوده ایم و برایش بهایی نپرداخته ایم . آن لحظه که انسان بپذیرد علی رغم نداشتن شایستگی باز هم صاحب چنین نعمت هایی است , روح حق شناسی در او زنده می گردد و آگاهانه ایمان میاورد ……

در این هنگام است که انسان احساس میکند باید سپاسگذار دستان نامرئی و ناشناخته ای باشد که چنین زیبایی های وصف ناپذریری را به هستی ارزانی داشته داشته است . همین شکر گذاری است که انسان را مومن میسازد . نه گرویدن صرف به اسلام و به مسیحیت و به هندو و یا هر دین دیگری .

تنگناهای بشری


* «دو چیز در زندگی مایۀ اندوه است: اوّل آنکه به مُراد نرسی و دوم آنکه 

 

 برسی.» (برنارد شاو)

* «زندگی انسان شب پیمودنی است دراز؛ در میان نیروهای نامرئی، زیر فشار درد و 

 

 خستگی، به سوی هدف نفس‌گیر که جز اندکی، امید نیل به آن را ندارند. همرزمان ما، 

 

 یک به یک با فرمان خاموش مرگ ناپدید می‌شوند. فرصت ما برای یاری کردن آنان  

 

بسیار ناچیز است؛ فرصتی که در آن سعادت با ذلّت آنان آشکار می‌شود. بادا بتابانیم آفتاب 

 

  را بر راهشان، تا کُنج اندوهشان را به همدلی خویش روشن کنیم؛ شادی عشقی جاودانی  

 

را به ایشان پیشکش کنیم و ایمان‌بخش دل­های نومیدشان باشیم.» (برتراند راسل)


* «بشر به گاه بهروزی از هر رنج و دغدغه‌ای می‌گریزد تا سعادت خویش را استمرار  

 

بخشد؛ و آن گاه که هجوم فقر و بی‌برگی به یکباره پیرایه از زندگیش برمی‌گیرد، پیش‌تر  

 

از زندگی خود دست می‌شوید تا از پایبندی­هایش!» (آلکساندر سولژینیستین)

* «باید از آرامشی که از راه تمسک به اندیشۀ اَمنیت، وجود «کسی» و یا عادت فکری  

 

منظم و مشخص به دست می‌آید، و هر آنچه زنجیر است به پای تو، بپرهیزی. در مورد  

 

هر چه می‌گویی و می‌شنوی تردید کن و تحت تأثیر هیچ کس قرار نگیر. همراه با تردید،  

 

همه چیز را خوب ببین و بشنو. در این «حال» که حساسیت تو افزون شده، آرام آرام  

 

پیامی را درمی‌یابی و چیزی با تو سخن می‌گوید.» (کریشنا مورتی) 

 

 

 

* «یگانه حقیقت زندگی، تنهایی ژرف و بی‌قید و شرط است.» (آر. کی. نارایان)

* «زندگی بشر باید رژه‌ای شکوهمند با یک موسیقی زیبا، امّا ناشنوده باشد.» (توریو) 


* «فیلسوف بودن تنها در ظرافت اندیشه و یا حتی پی افکندن مکتب نیست. بلکه خردمندانه  

 

زیستن به حکم حیات است؛ زیستی سرشار از سادگی، استقلال، علو طبع و   

اطمینان.» (توریو) 


* «زندگی با نبرد اَزلی میان خیر و شرّ، معمایی اخلاقی است که در آن بشر پیش از  

 

آنکه  قادر باشد پیامد انتخاب خود را ببیند ناگزیر از انتخاب است.»


* «ذهن ما را گورستانی است که در آن دفن می‌کنیم آنچه را که خواهان روی دادنش  

 

نیستم. امّا آن لحظه که بر گورستان نگهبانی نیست، عشق­های دیرینه، همچون ارواح سر  

 

از گور برمی‌آرند و بر خاطر ما حمله‌ور می‌شوند.» (دبلیو. اچ. آئودن) 


* «به هر سو نظر کردم خود را اسیر معمای هویت، طبیعت و مسئولیت بشر یافتم و دریافتم که چاره‌ای نیست جز ادامۀ این سفر کور؛ و نومیدانه دل بستن به چراغی در پایان راه.» (موریس وِست) 

 


* «گرانبارترین اندوه بشر، استقبال از مصیبتی است که هنوز پیش نیامده.» (امرسون) 


* «آنان که می‌گزینند خدمت به خدا و اندوختن ثروت را، به زودی خدا را از یاد  می‌برند.» (لوگان پرسل اِسمیت) 


* «بعضی مردان و زنان به دنیا می‌آیند تا تلاش کنند و بهره ببرند و برخی دیگر تنها به تماشا می‌ایستند. این دو دسته شاید از دیدن یکدیگر احساس شرم کنند.» 


* «آزادی فردی یعنی داشتن این حق که در زندگی کدام قفس را برای خویش برگزینیم.» (برتراند راسل) 


* «تجربه زاییدۀ اندیشه است و اندیشه زاییدۀ عمل. انسان­ها را نمی‌توان از کتاب­ها دریافت.» (دیزراییلی) 


* «مُعضل زمانه، وجود فقر معنوی در میان غنای مادی است.» (جان کلمن) 


* «دنیای بیرون درگیر انقلاب و غوغایی بی‌پایان است؛ امّا در قلب هر چیز سکوت  

 

حکمفرماست، که این سکوت عمیق، جایگاه ابدیت است.» (سانسکریت) 


* «در میان غباری که همگان را در میان گرفته می‌پوییم و خویشتن را رستگار می‌پنداریم؛   

و تنها دیگران را نظاره می‌کنیم که در میان غبار محو می‌شوند.» (اِمرسون) 


* «تجربه چیزی نیست که برای بشر اتفاق می‌اُفتد؛ بلکه کاری است که بشر در رویارویی با حوادث انجام می‌دهد.» (آلدوس هاکسلی) 


* «آن هنگام که فرو اُفتد، پردۀ تزویری که دست زهد بر چهرۀ کریه دردهای بشر کشیده است، بشر را جز پندار و کردار نیک و ثبات قدم، تسکینی نیست.» (تی. اچ. هاکسلی) 


* «مردان، شهامت را همچون عشقی در کنج تاریکی پنهان می‌کنند. دلاوران کردار خویش را نهان می‌دارند، آنچنان که رحیمان خیرات خود را.» (کوئینتون) 


* «و به عقیدۀ کِرم، بسیار عجیب و احمقانه است که انسان کتاب­هایش را نمی‌خورد.» (تاگور)  

 

از کتاب تنگناهای بشری( پیشنهاد میکنم حتما این کتاب را تهیه کنید . یکی از متفاوت ترین کتابهای در زمینه جملات قصار می باشد.)

بی.بی. پیماستر
مترجم : علیرضا صادقی

انتشارات سرمدی