آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

من‌ آن‌ خاکم‌ که‌ عاشق‌ می‌شود

سر تا پای‌ خودم‌ را که‌ خلاصه‌ می‌کنم، می‌شوم‌ قد یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌ که‌ ممکن‌ بود یک‌ تکه‌ آجر باشد توی‌ دیوار یک‌ خانه، یا یک‌ قلوه‌ سنگ‌ روی‌ شانه‌ یک‌ کوه، یا مشتی‌ سنگ‌ریزه، ته‌ته‌ اقیانوس؛ یا حتی‌ خاک‌ یک‌ گلدان‌ باشد؛ خاک‌ همین‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره.

یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌ ممکن‌ است‌ هیچ‌ وقت، هیچ‌ اسمی‌ نداشته‌ باشد و تا همیشه، خاک‌ باقی‌ بماند، فقط‌ خاک.
اما حالا یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌ وجود دارد که‌ خدا به‌ او اجازه‌ داده‌ نفس‌ بکشد، ببیند، بشنود، بفهمد، جان‌ داشته‌ باشد. یک‌ مشت‌ خاک‌ که‌ اجازه‌ دارد عاشق‌ بشود، انتخاب‌ کند، عوض‌ بشود، تغییر کند.
وای، خدای‌ بزرگ! من‌ چقدر خوشبختم. من‌ همان‌ خاک‌ انتخاب‌ شده‌ هستم. همان‌ خاکی‌ که‌ با بقیه‌ خاک‌ها فرق‌ می‌کند. من‌ آن‌ خاکی‌ هستم‌ که‌ توی‌ دست‌های‌ خدا ورزیده‌ شده‌ام‌ و خدا از نفسش‌ در آن‌ دمیده. من‌ آن‌ خاک‌ قیمتی‌ام. حالا می‌فهمم‌ چرا فرشته‌ها آن‌قدر حسودی شان‌ شد.
اما اگر این‌ خاک، این‌ خاک‌ برگزیده، خاکی‌ که‌ اسم‌ دارد، قشنگ‌ترین‌ اسم‌ دنیا را، خاکی‌ که‌ نور چشمی‌ و عزیز دُردانه‌ خداست. اگر نتواند تغییر کند، اگر عوض‌ نشود، اگر انتخاب‌ نکند، اگر همین‌ طور خاک‌ باقی‌ بماند، اگر آن‌ آخر که‌ قرار است‌ برگردد و خود جدیدش‌ را تحویل‌ خدا بدهد، سرش‌ را بیندازد پایین‌ و بگوید: یا لَیتَنی‌ کُنت‌ تُراباً. بگوید: ای‌ کاش‌ خاک‌ بودم...
این‌ وحشتناک‌ترین‌ جمله‌ای‌ است‌ که‌ یک‌ آدم‌ می‌تواند بگوید. یعنی‌ این‌ که‌ حتی‌ نتوانسته‌ خاک‌ باشد، چه‌ برسد به‌ آدم! یعنی‌ این‌ که...
خدایا دستمان‌ را بگیر و نیاور آن‌ روزی‌ را که‌ هیچ‌ آدمی‌ چنین‌ بگوید.

عرفان نظرآهاری

فرازهایی از سخنان دکتر علی شریعتی

دوست داشتن از عشق بر تر است ، عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سری نا بینایی.اما دوست داشتن پیوند خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از عشق غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر زندبی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جایک روح ارتفاع دارد دروست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد.

عشق، در هر رنگی و هر سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار، رابطه دارد. چنان که شوپنهاور می گوید:”شما بیست سال بر سن معشوق تان بیفزایید، آنگاه تاثیر مستقیم آن را بر روی احساس تان مطالعه کنید.”

اما دوست داشتن چنان در روح غرق است گیج و جذب زیبایی های روح که زیبایی های محسوس را به گونه ای دیگر می بیند. عشق طوفانی و متلاطم است، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقارو سر شار از نجابت.

عشق با دروی و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامید ضعیف می شود، اگر تماس دوام یابد به ابتذال می کشد.اما دوست داشتن با این حالات نا آشنا است. دنیایش دنیای دیگری است.

عشق جوششی یک جانبه است و به معشوق نمی اندیشد که کیست؟ یک خود جوشی ذاتی است برای همین همشه اشتباه می کند . اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور سبز می شود و رشد می کند و از این رو است که همیشه پس از آشنای پدید می آید.

عشق، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن” و ” اندیشیدن” نیست. اما دوست داشتن، در اوج معراجش، از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله ی بلند اشراق می برد.

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در “دوست” می بیند و می یابد.

عشق یک بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق.

عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن . عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد .

عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا از یقین است و شک ناپذیر.

عشق اگر پای عاشق در میان نباشد، نیست. اما در دوست داشتن جز دوست داشتن سومی وجود ندارد . عشق به سرعت به کینه و انتقام بدل می شود و آن هنگامی است که عاشق خود را در میانه نمی بیند، اما از دوست داشتن به آن سو راهی نیست . و هر گاه آن که “دوست داشتن” را خوب می داند . خوب احساس می کند. خود را در میانه نمی بیند و به سرعت به سادگی، به قداکاری و ایثار ی شگفت و بزرگ و با شکوه تبدیل می شود……

آری باشی و زندگی کنی … که دوست داشتن ار عشق بر تر است.

هبوط در کویر آثار دکتر شریعتی