آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

عید شما مبارک

  • سلام به همه دوستان و عید شما مبارک سالی پر خیر و برکت همراه با سلامتی برای همه شما آرزو میکنم
  • :قطعات انتخاب شده از کتاب "مائده های زمینی و مائده های تازه " آندره ژید

 

  • ناتانائیل،کاش هیچ انتظاری در وجودت حتی رنگ هوس به خود نگیرد،بلکه تنها آمادگی برای پذیرش باشد.منتظر هر آن چه به سویت می آید باش و جز آن چه به سویت می آید ، آرزو مکن.جز آن چه داری آرزو مکن.بدان که در لحظه لحظه ی روز می توانی خدا رابه تمامی در تملک خویش داشته باشی.تملک خدا یعنی دیدن او،اما کسی به او نمی نگرد.
    ناتانائیل تنها خداست که نمی توان در انتظارش بود.در انتظار خدا بودن ،ناتانائیل، یعنی در نیافتن این که او را هم اکنون در وجود خود داری.تمایزی میان خدا و خوشبختی قائل مشو و همه ی خوشبختی خود را در همین دم قرار بده.
    به شامگاه چنان بنگر که گویی روز بایستی در در آن فرو میرد؛و به بامداد پگاه چنان که گویی همه چیز در آن زاده می شود.
    نگرش تو باید هر لحظه نو شود.
    خردمند کسی است که از هر چیزی به شگفت در آید.
    ناتانائیل ، سرچشمه ی همه ی درد سرهای تو ،گوناگونی چیز هایی است که داری.حتی نمی دانی که از آن میان کدام را دوست تر داری و این را در نمی یابی که یگانه دارایی آدمی زندگی است.حتی کوتاه ترین لحظه ی زندگی نیز از مرگ زورآور تر است و آن را انکار می کند.مرگ چیزی نیست جز رخصتی برای زندگی های دیگر،برای این که همه چیز پیوسته نو شود،برای این که هیچ یک از صورت های زندگی "آن" را بیش از زمانی که برای شناختنش ضروری است،در اختیار نگیرد.خوشا لحظه ای که سخن تو طنین افکند.

    ناتانائیل ، باید همه ی کتاب ها را در خود بسوزانی.

**********
ناتانائیل، در پی آن مباش که در آینده گذشته را بازیابی.تازگی بی مانند هر لحظه را دریاب و شادمانی هایت را تدارک مبین.چگونه پی نبرده ای که هر سعادتی زاییده ی تصادف است و در هر لحظه هم چون گدایی بر سر راهت ظاهر می شود.بدا به حالت اگر بگویی که خوشبختی ات مرده است، چون تو آن را "بدین سان" در رؤیاهایت ندیده بودی.رؤیای فردا مایه ی شادی است ،اما شادی فردا چیز دیگری است ؛و خوشبختانه هیچ چیز به رؤیایی که از آن در سر می پروردیم مانند نیست،چون هر چیزی ارزشی "دیگر"دارد.
دوست ندارم که به من بگویی: بیا ،این شادی را برایت تدارک دیده ام؛من تنها شادی های تصادفی را دوست می دارم، و آن هایی را که با بانگ من ازد ل سنگ بیرون می جهند.
ناتانائیل، هیچ یک از شادی هایت را از پیش آماده مکن.

ناتانائیل ، به تو خواهم آموخت که زیبا ترین هیجان های شاعرانه ، هیجان هایی است که از هزار و یک دلیل وجود خداوند به آدمی دست می دهد.برخی احساس عشق به خدا را دلیل وجود "او" می دانند.از همین روست که من هر چه را دوست داشته ام خدا نامیده ام ، و از همین روست که خواسته ام همه چیز را دوست بدارم.

**************

هر جا که نمی توانی بگویی : چه بهتر؛ بگو: عیبی ندارد. در این گفته نویدی بزرگ برای خوشبختی نهفته است.

برخی لحظه های سعادت را هدیه ی خداوند می دانند ، و برخی دیگر آن را هدیه ی چه کس دیگری؟...
ناتانائیل ، خدا را از خوشبختی ات جدا مدان...



بازگشت به خودم

                                                           

چند روزی است خوشحالم , از اینکه بحرانها دیگر زمان زیادی طول نمی کشد , این یعنی یک قدم به جلو , یک موفقیت , یک پله بالاتر , برای من . یعنی تلاشی که کرده ام دارد کم کم نتیجه می دهد .
این روزهای آخر سال فرصت خوبی است , که به عقب نگاه کنم , به سالی که گذشت , به منی که یکسال بزرگتر شد , به آنچه یاد گرفتم , به موفقیت ها و شکست ها. منصف اگر باشم , سال خوبی بود , ممکن است به نتیجه دلخواه نرسیده باشم اما خیالم راحت است که تلاش ام را کرده ام , جا برای تلاش بیشتر بود – همیشه هست – اما به آنچه کرده ام راضی ام.
این چند روز باید به خودم و آدمهای زندگیم فکر کنم , به روابطم , به آنچه فکر می کردم و آنچه شد. کم کم معنی تسلیم دارد برایم جا می افتد , نه به معنی اطاعات , به معنی آرامش . از حرف و حدیث و فکر و خیال خسته ام , به گمانم وقتش رسیده به پشتی تکیه دهم , پاهایم را دراز کنم و بگذارم زندگی به شادگی بگذرد , مشکل اینجاست که گذراندن ساده و شاد زندگی به یک معادله سخت و پیچیده تبدیل شده.
باید حواسم باشد به آدمها , احساسشان , شعورشان احترام بگذارم . یادم نرود روابط دو طرفه است , که من نباید فقط به آنچه حس می کنم بسنده کنم , آنچه آن دیگری حس می کند هم مهم است , یادم باشد بگذارم "احساس هوایی بخورد" . شاد و راضی بودن من برای بقا لازم است و کافی نیست.
شاکر باشم برای عشق و محبتی که این مدت به من ارزانی شده , برای اینکه فرصت دوست داشتن و دوست داشته شدن را داشته ام , برای اینکه شانس آن را داشته ام که روزهایم را زندگی کنم .
حالا که بهار نرم نرمک از راه می رسد و خوش به حال روزگار می شود , بگذار خوش به حال من هم بشود. خوش به حال من , که زنده ام , که سالمم , که فرصت دیدن دوباره بهار را دارم , که دوستان خوبی دارم مثل برگ گل , دوستانی که خیلی چیزها یادم دادند , همراهم بودند و هستند , زندگیم را بهتر کردند و چشمانم را بازتر , حالا که فرصت دوباره با بهار بودن را دارم کمی از بهار را پیش خودم نگه دارم , همان جایی که در این سالها هر چه آمده و رفته آنجا حک شده , قرار بگذارم حالا که کاری نکرده ام تا زندگی دیگران بهتر شود , اگر نشده کمک کسی باشم , حداقل زندگی کسی را بدتر نکنم , سرمایه من چیزی بیشتر از لبخند و اخلاق خوش نیست , دریغش نکنم از هر انسانی که در مسیر من است . عشق و محبتم را ببخشم به هر کسی که نام انسان را یدک می کشد .

زیباترین بهار تقدیم تو باد

دل مهربون

 
آره با تو ام ! با تویی که امروز حال خوبی نداری
با تو که امروز خیلی احساس تنهایی می کنی
با تو که فکر میکنی به آخر خط رسیدی
یه چیزی رو بهش توجه کن
 
لحظه هایی تو زندگی هست که از سختی آدم رو هزاران بار می شکنند
لحظه هایی که هر کدامشون مثل یه قرن میگذره
لحظه هایی که وقتی سپری می شوند رد پای خودشون رو روی وجودت جا می گذارند
لحظه هایی که فکر می کنی تو آخرین مسافر این کره خاکی هستی و از هراس تنهایی تمام وجودت میلرزه
 
توی این لحظات که دلت شکسته ، غم همه عالم اومده توی دل کوچیکت ، دستای مهربونت یخ کرده ، چشمات منتظره
بدون که تو تنهانیستی همیشه دست هایی هست که دستات رو میگیره
کسی هست که برای غمت گریه می کنه
دلی هست که نگرانته
 
می دونی این لحظه های تنهایی خیلی قیمتی هستنند
چون با وجود اونهاست که قدر لحظه های در جمع بودن رو درک می کنی
پس بهاش رو بپرداز و از حاصلش لذت ببر
شاید بگی خسته شدم ..بریدم .. نمی تونم
باشه ! حرفی نیست استراحت کن دوباره راه بیفت
 
لحظهای نا امیدی خیلی دردناک هستنند
ولی با وجود اونهاست که ارزش زندگی درک می کنی ودیگه برای مسائل
پوچ و سطحی دلخور نمی شی
شاید بگی دلخوری من که پوچ نیست .. می دونم که برای خودت خیلی بزرگه
ولی وقتی از بالا بهش نگاه کنی میبینی که خیلی کوچیکه و به راحتی میشه حل بشه و یا پذیرفتش
 
همه این ها رو که می گم تو عمل خیلی سخته و مرد عمل می خواد
اگه مرد عمل هستی بلند شو صورتت رو بشور یه نفس عمیق بکش و بگو
مشکلات آماده باشید که من دارم میام از پا درتون بیارم
و اگه توی این نبرد گاهی زخمی شدی
بدون که یه جایی تو این دنیا کسانی هستنند که دنبال زندگی بهتر می گردند
دوستانی با صفا و با محبت که هر کدامشون یه دماوند هستنند برای تو و دل مهربونت
می تونی روشون حساب کنی
 
شاد باشی

ای آنکه حق در چشمان عاشقت موج می زند


 

سلام بر علی

 

 

عاشق ترین ، مولا ترین ، علی جان !

ای آنکه فرا تر از خویش در مقام امن الهی  جای داری

و حق در چشمان عاشقت موج می زند

مولایم !

در این وادی بیخبری و روزمرگی

شاید غدیرت بهانه خوبی باشد

تا دستانم را بگیری و تا او امتداد دهی

مولا ترینم !

یاریم کن تا آسمان عشقش را به پرواز در آیم

که پرواز تا او کم آرزویی نیست

پرواز از خود تا حق

 

مولا ترینم !

دستانم را بگیر و مرا غریق دریای رحمتت کن

و چشمانم را آیینه ای ساز تا

 عشقی ابدی _ ازلی را به تماشا بنشیند

عشقی در اوج لطافت و خلوص

 

عشق به تو

عشق به حق

 

عشق به تو که خود حق هستی

و عشق به حق که خود توست

پروردگارا ببخش مرا...

پروردگارا ببخش مرا...

خدایا قرار بده مرا از بازگشت کنندگان

پروردگارا ببخش مرا...

از این که حسد ورزیدم

از اینه کسی را از روی کینه نفرین کردم

از این که مالی را که به تو تعلق داشت از آن خود دانستم

از اینکه آخرت را فراموش کردم

از این که منتظر بودم تا دیگران بر من سلام کنند

از اینکه دیگران را به چیزی خنداندم غافل از آنکه خود از همه خنده دار تر بودم

از اینکه حق والدینم را ادا نکردم

از اینکه با تکبر و بون سلام از کنار دوستم رد شدم با اینکه او را دیده بودم

از اینکه چشمم گاه به نا پاکی آلوده شد

از اینکه بر کوچکتران بزرگی کردم

از اینکه از خودت نا امید شدم و به بنده ات پناه بردم

از اینکه حرفی را به کنایه .طعنه و یا زخم زبان زدم

از اینکه احساسم بر عقلم غلبه کرد

از اینکه به تو امیدوار باشم نا امید شدم

مه خنده دار تر بودم

از اینکه حق والدینم را ادا نکردم

از اینکه با تکبر و بون سلام از کنار دوستم رد شدم با اینکه او را دیده بودم

از اینکه چشمم گاه به نا پاکی آلوده شد

از اینکه بر کوچکتران بزرگی کردم

از اینکه از خودت نا امید شدم و به بنده ات پناه بردم

از اینکه حرفی را به کنایه .طعنه و یا زخم زبان زدم

از اینکه احساسم بر عقلم غلبه کرد

از اینکه به تو امیدوار باشم نا امید شدم

از اینکه از خودت نا امید شدم و به بنده ات پناه بردم

از اینکه حرفی را به کنایه .طعنه و یا زخم زبان زدم

از اینکه احساسم بر عقلم غلبه کرد

از اینکه به تو امیدوار باشم نا امید شدم

خدایا هر چی تو میخوای

یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد : من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد : برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست . حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست . از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه . بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی روش . گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :

آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم .

امام محمد باقر علیه السلام   " شیعیان ما را به زیارت قبر حسین بن علی علیه السلام فرمان دهید ؛ زیرا زیارت آن ، روزی را زیاد می کند ، عمر را دراز می گرداند و بدی ها را دور می سازد . / بحارالانوار جلد 101 صفحه 4"