آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

راز دوستی

دو دوست در بیابان همسفر بودند در طول راه با هم دعوا کردند . یکی به دیگری سیلی زد . دوستی که صورتش به شدت درد گـرفته بود بدون هیـچ حرفی روی شن نوشت :  امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد .

آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرفتند حمام کنند . ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد . اما دوستش او را نجات داد . او بر روی سنگ نوشت :  امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد . دوستی که او را سیلی زده و نجات داده  بود  پرسید :  چرا وقتی سیلی ات زدم ، بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی ؟ " دوستش پاسخ داد :  وقتی دوستی تورا ناراحت می کند باید آنرا بر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آنرا پاک کند . ولی وقتی به تو خوبی می کند باید آنرا روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آنرا پاک نکند ".

نظرات 4 + ارسال نظر

سلام مهدی جان
وبلاگت پرمحتوا و جذابه
موفق باشی
ولی فکر میکنی دوستیهای این دوره و زمونه با این حکایت می خونه . . .
اصلا و ابدا
آی آدمها چه می کنید ؟ واقعا که گل گفتی
خدانگهدار

سلام
چه خوب می شد همه ما این داستان ها رو سر مشق قرار می دادیم.
موفق و سر بلند باشی

نسیم 1384/10/14 ساعت 10:50 http://shematik.blogfa.com

سلام
............
لینکتونو گذاشتم.

دوست خوبم سلام
دست و پایم گم بود دل من می لرزید
ساعت از لحظه دیدار گذشت
آمدی وه که چه زیبا بودی
دیدمت ساده تر از آینه ها بود دلت
شک و تردید مرا دیدن تو پایان داد
و چنین بود که آغاز شدی در قلبم
موفق باشید و پایدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد