آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

جبران خلیل جبران

این مطالب از سه کتاب ، ماسه و کف ، اشک ولبخند ،  بالهای شکسته جبران خلیل جبران انتخاب شده است.

بال های شکسته

گویند نادانی ، گهواره آسایش است و بی خیالی ، مایه آرامش .

چه بسا برای آنانکه مرده به دنیا می آیند و همچون پیکری سرد و بی روح بر روی خاک می زیند چنین باشد ، اما اگر نادانی کور ، در کنار احساسات بیدار جای گیرد ، آنگاه نادانی ، از قعر دوزخ دشوار تر و از مرگ تلخ تر خواهد بود . *

نوجوان احساساتی که بسیار حس می کند و اندک می داند ، نگون بخت ترین موجود روی زمین است ، زیرا میان دو نیروی هولناک و متناقض گرفتار آمده ، نیروی پنهان که او را تا فراز ابرها بالا می برد و از پس رویاها ، زیبایی وجود را به او می نماید ، و نیرویی پیدا که او را دربند خاک گرفتار می کند ، دیدگان بصیرش را به پرده ای از قبار می پوشاندو او را هراسان و سرگشته در ژرفای تاریکی رها می کند. *

جوانی را بال هایی است از تار پود خیال و پندار که با این بالها ، جوانان را به ماورای ابر ها فرا می برد، آنجا که هستی را در پرتو اشعه رنگین کمان می توان دیدو ترانه شکوه و عظمت را از لبان رندگی می توان شنید . افسوس که آن بالها با وزش تند باد تجربه  ، به سرعت در هم فرو می شکند و انان به دنیای واقعی فرو می افتد . دنیای واقعیت ها ، آینه ای است که ادمی ، جان تحقیر شده و سرگشته خویش را در آن می نگرد. *

... برای نخستین بار دانستم که آدمی، هر چند آزاده آفریده شده است ، در بند آیین هایی که پدرانش ونیاکانش وضع کرده اند ، گرفتار است و تقدیر _که آن را رازی آسمانی می پنداریم_چیزی نیست جز تسلیم شدن  ، اکنون ، در برابر تحمیل های گذشته ، و سر فرو آوردن  ، فردا ، در برابر خواهش های ، اکنون، .

*************

اشک و لبخند

 من اندوه خویش را با شادی مردمان عوض نمی کنم و خوش ندارم اشکی که اندوه را از ژرفای وجودم جاری کرده ، مبدل به لبخند شود .

آرزو دارم زندگی ام اشکی باشد ، و لبخندی ، اشکی که دلم را  صفا بخشد و اسرار و پیچیدگی های حیات را به من بیاموزد ، اشکی که با آن ،شریک اندوه دلسوختگان گردم ، ولبخندی که سر آغاز سرور و شادمانیم باشد ، زیرا نظر کردم و دانستم که کم خواهان دون همت ، نگون بخت ترین مردمانند و از همه به زندان مادیات نزدیکتر ، و گوش سپردم و بشنیدم که ناله مشتاقان آرزومند ، از طنین سه گاه و چهار گاه خوش تر است. *

ای مرگ بیا نجاتم ده ،زیرا زمینی که خارهایش ،گل ها را خفه کرده اند ارزش زندگی کردن ندارد. بشتاب و مرا از چنگ روزگاری که عشق را از جایگاه کرامت به زیر می کشدوقدرت و ثروت را به جای آن می نشاند، رهایی بخش ...

ای مرگ نوشین ! مرا نجات ده که سرای ابدی ، برای دیدار دلدادگان سزاوارتر است از این دنیای پست ... آنجا به انتظار محبوبم می نشینم تا به وصالش برسم.

*************

ماسه و کف

چه نادان است کسی که از مردمان می خواهد با بالهای او پرواز کنند ، اما نمی تواند آنان را حتی یک پر عطا کند. *

شگفتا که ما از خطا هامان جدی تر دفاع می کنیم تا از صواب هامان ! *

اگر دیدی مردی را به سوی زندان می برند ، در دل خویش بگو : چه بسا او از زندانی تنگ و باریکتر می گریزد .

و اگر مستی را دیدی با خود بگو :کسی چه می داند ، چه بسا او مست شده تا چیزی زشت تر از مستی را ترک گوید. *

این مطالب را به همه شما خوانندگان وبلاگم خصوصاً

 دوست عزیزم آقای مصطفی کریمی تقدیم می کنم .

نظرات 4 + ارسال نظر

بازاریابی اینترنتی ... هر کلیک 80 ریال ... به ما سر بزنید.

salam dost aziz va Gol khobi wblaget ghashang bood va jaleb tonesty be man sar bezan va az barname haye yaho 7 final be khosos Boot DC Buzz Estefadeh kon va be dostanet moarefy kon montazeret hastam khosh hal shodam
behshad
bye

سلام
ممنون که به وبلاگم آمدی و فرصت آشنایی با وبلاگ زیبا و مفید خودت را دادی. مطالب مفید و بسیار جالب توجهی را در وبلاگت قرار داده ای. من هم با تبادل لینک با شما موافقم و لینک شما را در وبلاگم قرار می دهم...
برایت آرزوی موفقیت دارم.
مریم

حمید 1386/07/29 ساعت 09:30 http://karaj400.blogsky.com

چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که : خدا در قلب من است ، شایسته تر آن که گفته آید : من در قلب خداوندم. جبران خلیل جبران
سلام دوست عزیز
مطالب زیبایی منتشر کردی دستت درد نکنه
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد