آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

از کتاب «ماسه و کف» جبران خلیل جبران

اگر به جای تو بودم، از فرو آمدن آب دریا گله نمی‌کردم. کشتی خوب است و ناخدای ما توانمند؛ تنها دل توست که در آشوب است.
آنگاه که مقابل تو چون آینه‌ای شفاف ایستادم، در من چشم دوختی و تصویر خود را دیدی. سپس گفتی: «به تو عشق می‌ورزم». اما براستی تو خودت را در من دوست داشتی.
هر جای زمین را بکاوی، گنجی خواهی یافت، تنها باید با ایمان یک دهقان بکاوی.
تلخ‌ترین امر در اندوه امروز مان، خاطره‌ی شادمانی دیروزمان است.
آنها که به تو ماری تقدیم می‌کنند، در حالیکه از آنها ماهی‌ای می‌خواهی، ممکن است جز مار برای پیشکش نداشته باشند، پس از سوی ایشان بخشندگی است.
هنگامی که به انتهای آنچه باید بدانی برسی، در ابتدای آنچه باید احساس کنی خواهی بود.
کوه پوشیده در مه، تپه نیست و درخت بلوط در باران بید مجنون نیست.
ما شادی‌ها و اندوه‌هایمان را قبل از آنکه تجربه‌شان کنیم، انتخاب می‌کنیم.
تنها کسانی می‌توانند اسرار قلب‌هایمان را در یابند که اسراری در قلب‌هایشان دارند.
چه بسا مخالفت کوتاهترین مسافت میان دو فکر باشد.
به یاد آوردن گونه‌ای دیدار است و فراموشی گونه‌ای آزادی.
در مسیرم به شهر مقدس، زائری را دیدم و از او پرسیدم:«آیا براستی، این، راه شهر مقدس است؟» و او گفت:«در پی من بیا و در یک شبانه‌روز به شهر مقدس خواهی رسید.» و من او را دنبال کردم و روزها و شب‌های بسیاری راه رفتیم و با این حال به شهر مقدس نرسیدیم. و آنچه موجب حیرتم بود، این بود که او بر من خشمگین شد، چرا که مرا گمراه کرده بود.
دادگر راستین کسی است که از خطاهای تو، نیمی احساس گناه می‌کند.
اگر دیگری، به تو بخندد، می‌توانی بر او دل بسوزانی، اما اگر تو به او بخندی، شاید هیچ‌گاه خود را نبخشی. اگر دیگری تو را بیازارد، شاید که این آزردگی را به فراموشی سپاری، اما اگر تو او را بیازاری،‌ همیشه به یاد خواهی داشت. در حقیقت آن دیگری حساس‌ترین نیمه‌ی توست، که اندامی دیگر به او داده شده است.
اگر براستی باید ساده دل باشی، به زیبایی چنین باش؛ ورنه خاموش باش. زیرا که اکنون در همسایگی ما مردی است که در حال مرگ است.
بسیاری از آموزه‌ها مانند شیشه‌ی پنجره‌ای است که از آن حقیقت را می‌بینیم؛ اما، خود، ما را از حقیقت جدا می‌کنند.
چه شریف است قلبی غمگین که سرودی سرور انگیز را با قلب‌هایی مسرور می‌خواند.
تنها برای کشف زیبایی، زندگی می‌کنیم، باقی همه گونه‌ای انتظار است.
نظرات 5 + ارسال نظر
وصال 1385/05/05 ساعت 23:11 http://gonjishk.blogsky.com/

سلام
خیلی قشنگ بود
به منم سر بزن

نمیدونستم کتاب های جبران خلیل جبران این قدر زیباست.



سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...

سلام وبلاگ بسیار زیبا و پر محتوایی داری به همین دلیل بهت تبریک می گم

ممنون که به من سر زدی
موفق باشی

سلام دوست خوبم
صبح بخیر
ممنون از اینکه به وبلاگ سر زدی باعث خوشحالی هست همیشه موفق باشی
وبلاگ خیلی خوبی داری
اپ کردم خوشحال میشم بیای[لبخند]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد