آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

سخنان و گفتار اشو

قصد من تنها آن است که تو را باز به خود برگردانم. تو دزدیده شده ای! بر توحجابی افکنده اند و به هر طریق ممکن شرطی ات کرده اند تمام درهای منتهی به خودت را بسته اند. تمامی کار من آن است که در تو درها و پنجره ها بگشایم و اگر بتوانم تمامی دیوارها را فرو بریزیم و در زیر آسمان رهایت کنم؛ آن گاه در خواهی یافت که مذهب چیست...

جای یک چیز را در زندگیت عوض کن تا زندگیت زیبا شود! بجای ترس از خدا، عشق را جایگزین کن!

میگویند گلها خوب و قشنگند ولی خارها زشت و بد! ولی اگر هیچ انسانی به روی زمین نباشد، خارها هستند، گلها هم هستند! اما کسی وجود ندارد که بگوید این خوب یا بد است

میگویند گلها خوب و قشنگند ولی خارها زشت و بد! ولی اگر هیچ انسانی به روی زمین نباشد، خارها هستند، گلها هم هستند! اما کسی وجود ندارد که بگوید این خوب یا بد است

شجاع ادمی است که میترسد , اما علیه ترسش اقدام میکند ; ولی ترسو ادمی است که میترسد اما با ترسش سر میکند . با هم تفاوت ندارند , هر دو ترسو هستند . شجاع ادمی است که علی رغم ترسش پیش میرود , ترسو ادمی است که دنباله روی ترس خود است . اما یک ادم کامل نه این است و نه ان ; او فاقد ترس است و بس

مرگ تنها برای آن عده زیباست که زندگی خود را زیبا سپری کرده اند آنان که از زیستن نهراسیده اند، آنان که به قدر کافی شهامت زندگی کردن داشته اند، مرگشان جشن است

ژرف زندگی کن، از ته دل زندگی کن، یکپارچه با تمام وجود به طوری که وقتی مرگ در زد آماده باشی... آماده چون میوه ایی رسیده برای فرو افتادن از درخت. تنها نسیمی ملایم می وزد و میوه فرو می افتد؛ گاه حتی بدون هیچ نسیمی، میوه به سبب سنگینی و رسیدگی از درخت می افتد. مرگ نیز باید چنین باشد و این آمادگی باید با زندگی کردن فراهم آید

هر لحظه را چنان با شکوه زندگی کن که گویی واپسین لحظه زندگیت است... و کسی چه میداند؟! شاید که واپسین لحظه باشد....!

گنج تو وجودت است؛ جای دیگر به دنبالش نگرد! همه قصر ها و همه ی پل هایی که به قصر ختم میشوند مهمل و بی معنی اند، تو باید پل خود را در درون وجود خود خلق کنی! قصر آنجاست؛ گنج هم آنجاست

خنده عبادت است! اگر بتوانی بخندی چگونه عبادت کردن را آموخته ای. جدی نباش! آدم جدی هرگز نمیتواند مذهبی باشد، آدمی که بتواند بی چون و چرا بخندد آدمی که همه مسخرگی و همه ی بازی زندگی را می بیند در میان آن خنده به اشراق میرسد

زندگی مانند صفحه ای سفید است که هرچه بر آن بکشی همان میشود! میتوانی شادی یا بدبختی را در آن رسم کنی! تمام عظمت وجود انسانیت در این آزادی عمل است

این خانه تاریک نیست! در بیرون از این خانه تاریک، آفتاب همیشه در حال نور افکنی میباشد، فقط کافی است که درها و پنجره ها را بگشایی تا نور به درون بیاید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد