آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

آی آدما چه می کنید؟

این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید ندا ها را صدا

قدرت بخشش

بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا کرد.

روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود.

بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود.

مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در کیف بانوى خردمند دید

از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به او بدهد.

زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد

مسافر بسیار شادمان شد و از این که شانس به او روى کرده بود،

از خوشحالى سر از پا نمى شناخت.

 

او مى دانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر مى تواند

راحت زندگى کند، ولى چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد

تا هرچه زودتر، بانوى خردمند را پیدا کند.

بالاخره هنگامى که او را یافت، سنگ را پس داد و گفت:

«خیلى فکر کردم. مى دانم این سنگ چقدر با ارزش است،

اما آن را به تو پس مى دهم با این امید که چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى.

اگر مى توانى، آن محبتى را به من بده که به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشى . . .

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1390/09/21 ساعت 11:23

سلام
مطلب زیبایی بود . ای کاش بقیه مطالب هم کوتاه تر می بود تا وقت می کردم می خوندم خیلی وقت بود به وبلاگتون سر نزده بودم ولی جدیدا هم که وقت سرزندن به اون رو پیدا کردم از بس طولانی مطلب میزارید بازم وقت کم میارم .فکر می کنم تعداد بازدید کننده های کمی هم که دارید به خاطر همین قضیه هست .موفق باشید

نازنین 1390/10/03 ساعت 17:19 http://zekipedia.net/

سلام ..
مطلب طولانی بود اما ارزش خوندن داشت ...

واقعا روم تاثیر گذار بود

خود من شاید خیلی کم قدرت بخشش داشته باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد