ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دلیل « هستن » را از آلبر کامو می پرسند . بر خلاف دکارت که معتقد است : « من می اندیشم ، پس هستم » و بر خلاف آندره ژید که میگوید : « من احساس میکنم پس هستم » و به قول آقای تنکابنی جمله سومی هم هست که گویندگان بیشماری نیز دارد « من پژو دارم ، پس هستم » البرکامو میگوید : « من اعتراض میکنم پس هستم » چون علیه جهان ، علیه طبیعت ، و علیه بودن اعتراض میکنم ، پس هستم ، و چون از او _ کامو _ می پرسند : « تو که در جهان مسئولی را نمیشناسی و به خدا معتقد نیستی و برای خود طرف مقابلی قائل نیستی که اعتراضت را بشنود ، پس فریاد اعتراضت چه معنایی می تواند داشته باشد ؟ وقتی معتقدی که گوشی برای شنیدن نیست ، چه دلیلی برای ا عتراض کردن و فریاد کشیدن ؟ …. میگوید :
« اعتراض نمیکنم تا مخاطبی بیابم یا مسئولی را بیدار کنم و یا سرزنش کنم ، اعتراض میکنم چون نمی توانم اعتراض نکنم ، اعتراض می کنم که اگر نکنم نظامی را که بر انسان حاکم است و وضع موجود را پذیرفته ام و بدان تسلیم و با آن همراه شده ام . در حالی که میخواهم نفی کننده باشم . نه تسلیم شونده و پذیرنده . و جز اعتراض کردن حتی بی ثمر _ راهی نمیشناسم .
و من سخن « کامو » را در زندگی ام بر اساس همان رسالت و مسئولیت کوچک و حقیری که نسبت به آگاهی و شعور و اعتقادم ، حس میکنم
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست،
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانیست
ور جز اینش جامهای باید،
بافته بس شعله ی زر تارِپودش باد
گو بروید، یا نروید، هرچه در هرجا که خواهد، یا نمیخواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان،
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمیتابد،
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید،
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسای اینک خفته در تابوت
پست خاک می گوید
باغ بیبرگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن
پادشاه فصلها، پاییز.
مهدی اخوان ثالث
درود بر شما..
مطلب بسیار عالی رو انتخاب کردید ...
آلبر کامو سرکش ترین فیلسوف بود...
نوشته های کامو سرشار از ساختار شکنی و دلنشینه.
موفق باشید.
درودی دیگر
زیبا و تاثیرگذار بود...
اما وقتی اتحادی نباشد، اعتراض تنها بلای جان خواهد بود.
باید تا تحقق آن اتحاد، شعله ای در زیر خاکستر بود؛ پنهان اما سوزان
موفق و سرزنده باشید.